ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

عید فطرت مبارک

سلام عزیزم خوبی قشنگم قبل از همه عید فطر بهت تبریک میگم واین پست واسه خاطره اش برات مینویسم چون عید دو روزقبل بود وما هم درست روز مونده به روزعید اشتراک اینترنتمون تموم شد ومامانی نتونستم برات پست بذارم وبه دوستامون تبریک بگم متاسفم اما حالا باتاخیر این عید عزیز به همه دوستای نازنینمون تبریک میگیم وامیدوارم همه روزاشون عید باشه وهمیشه شاد باشن این چندروز هم کلی مهمونی رفتیم ومهمون داشتیم درست تا امروز ظهر که دایی جون اینا و نه نه جون اومده بودن شما هم کمی شیطون تر شدی ومحمد مهرداد که اومده بود باهم دیگه دعواتون میشه وباعث شد که خاله مهری صداش دربیاد و........ خلاصه اینکه خوش گذشت یه عروسی ه...
12 آذر 1392

فقط به امید چاپ عکس تو مجله شهرزاد

سلام نازنینم قشنگم الان که این مطلب واسه تو یکی یکدونه مینویسم شما توخواب ناز هستی و حتما داری خواب فرشته هارومیبینی عزیزم بالاخره اعلام نتایج غیر نهایی شد وتا 2 یا3روز دیگه هم نتایج قطعی اعلام میشه اما شما رتبه 28 از753 نفر هستی ودیگه امیدی به برنده شدن و اینکه عکست تو مجله شهرزاد چاپ بشه نیست البته ناراحت نیستم ها اما خیلی دوست داشتم عکست  مجله چاپ کنن خوب نشد دیگه البته قشنگم شما از نظرمن وخیلی ها برنده ای گلم ولی خیلی خوشحالم که تمام تلاشم کردم وتو این مدت براخاطر اینکه زیاد دوست وآشنا نداشتیم از طریق دنیای مجازی کلی دوست خوب ونازنین پیدا کردم  که با پیغام های پر محبتشون بهم انرژی میدادن کلی بهمو...
12 آذر 1392

ثمینم داری بزرگ میشی قشنگم

سلام نازنینم قشنگم دخترکم این روزها همینطور تند تند میگذره وشما رفتارات واخلاقت داره عوض میشه شدی طوطی هر کاروهرچی میگیم تکرار میکنی امروز داشتم تلویزیون نگاه میکردم ویهویی گفتم احمق که شما هم سریع تکرارکردی وگفتی امق وای من میگی کارای جدیدت هم اینکه میگم مودب بشین سریع دست به سینه میشینی میگم الکی گریه کن دستات میزاری روصورتت وصدای گریه درمیاری میگم بوس بفرست ودودستی بوس میفرستی چشمک زدنتم پیشرفت کرده واینکه وقتی من میشینم پای نت سریع میای میگی الا یعنی کلاه قرمزی واست سرچ کنم وبیارم تا ببینی نمیدونم الا چه ربطی داره به کلاه قرمزی واینکه میری چکمه هاتو میاری ومیپوشی وای آخه یکی نیس...
12 آذر 1392

خوشحالی مامان وعاشقاته های مامان نی نا

سلام گلم عزیزم نازنینم امروز صبح که بیدارشدم کمی تب داشتی سریع عملیات مهارکردن تب بکاربردم ونازنین دخترم دیگه تب نکرد والان خیلی خوشحالم چون نازنین دخترم خوب خوب شده ودیگه کابوس واکسنها تا 6سالگی تموم شد خداجونم شکرت شکرت که این همه دوسمون داری دخترم میخوام واست بنویسم تواین دنیا هرکی که باشی وهرچی که داشته باشی تو هر موقعیت وجایگاه که باشی همیشه از خدا تشکر کن وهزاران هزار بار شکر خداروبجا بیار آخه ممکنه وضعیت فعلی تو در هر زمان از زندگیت آرزوی فرد دیگری باشه شاید یه نفر یجا تو این کره خاکی دوست  داشته باشه وآرزوش باشه که به چیزی برسه وتو غافل ازاینکه اون داری ازش بی تفاوت رد بشی عزیزم میخوام بگ...
4 مرداد 1392

18ماهگیت مبارک عزیزم

سلام عزیز مامان نفس من قبل از همه چیز 18ماهگیت مبارک دخترکم، فرشته نازمن این 18ماهگی هم باعث خوشحالیه هم ناراحتی ،آخه هم اینکه شما حالا دیگه 1/5 سالت شده ومامان خیلی خوشحاله که دخترش داره بزرگ میشه وکاراها ورفتارهای زیادی یاد گرفته وهم اینکه وااااااااااااااااااااای واکسن ها موعدش رسیده و.... آره قشنگم این واکسن شده یه کابوس واسه مامانها آخه 2تا واکسن وقطره باهم دارین خلاصه شب دوشنبه تاساعت 3/5  صبح بیداربودم وبه فرداش فکرمیکردم که باید ببرمت مرکز بهداشت واگه گریه کنی من چکارکنم اما خوشبختانه سه شنبه که مرکز بهداشت زنگ زدم گفت باید فردابیای ومن خوشحال ازبابت اینکه امروزگریه نمیکنی ودردت نمیاد واستر...
12 آذر 1392

کدوم عروسک قشنگتره؟خوب معلومه ثمین جونم

عزیزم امروز عروسکات وجمع کردیم وباهم کلی بازی کردیم فکرکن مامان بجای تمام عروسکات حرف میزد وبرات یه قصه ساختم البته ناگفته نماندکه هرکدوم ازعروسکات صدای خاص خودش داشت ،چه تقلیدصدایی واسه دخترنازم کردم که خودم درعجب موندم اینم عروسم ،نازم باعروسکاش ادامه ادامه یادت نره   ...
2 مرداد 1392

ما برگشتیم باکلی عکس و.ماجراهای دخترگلم

قبل ازهمه سلام به دخترعزیزترازجونم وسلام به همه دوستان عزیز که تواین مدت بهمون سرزدن ودلتنگمون بودن وباپیامهای قشنگشون منتظرمون بودن عزیزان همون طورکه گفتم اینترنت خونه خرابه وماهم ناراحت وهمچنان ادامه داره اما ازامروز به بعد ازدفترم کامنت میزارم ودیگه پیشتونم خوب این روزاماجراهای زیادی داشتیم وازهمه مهمتراینکه درگیرعروسی خاله منا هستیم داره بعداز4/5 سال میره خونه خودش وماهم داریم واسه 11تیرماه آماده عروسی میشیم عزیزم خلاصه میگم  این مدت چندروز رفتیم مشهد وبهمون خوش گذشت ، دندون نهم ودهم دخترگلم به صورت خیلی غیرمنتظره دراومد آخه اصلا نه شما ونه من متوجه نشدیم ،نه تب کردی نه غرزدی ...
18 بهمن 1392

ابراز عشق ثمین به مامان

سلام نازنینم  میخوام از ماجرای عشق ودوست داشتنت نسبت به خودم واست بگم عزیزکم دیشب وقتی سفره پهن کردم وشام اوردم با آقا درحال خوردن بودیم که یهویی نمی دونم چم شد وپهلوم یه درد عجیبی گرفت طوری که صدام دراومد ونقش زمین شدم وچندثانیه نگذشت  که اشکم دراومد فکر کردم آپاندیسمه اما ...... آقا اونقدرهول شده بود که نمیدونست چکارکنه اما تواون لحظه توقشنگم حال بدی پیداکردی وزدی زیر گریه وداد میزدی مامانی ...مامان نینا..... وای خدایا  چه حالی شدم اما مگه این درد ول کن بود اومدی کنارم وصورتم گرفتی توبغلت وباانگشتای کوچولوت اشکامو پاک میکردی هرجورشد ، بلند شدم تا توقشنگم ناراحت نشی وغصه نخوری آقا آب اورد اماچون دلم در...
12 آذر 1392