ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

بریم تولد اوبارک

قشنگه مامان ثمینم الهی فدای دل مهربونت بشم که با کوچکترین چیزکلی خوشحالی میشی و.... عزیزم دیروز بعداز ظهر فرحنازو امیر علی (بچه های همسایه) تولد دعوت بودن ووقتی فرحناز اومد تا یه گلسر ازت بگیره برگشت بهت گفت :ثمین میای بریم تولد ،دیگه شما هوایی شدی منم چیزی نگفتم نخواستم حساس بشی داشتم بکارام میرسیدیم که دیدم اومدی و یه شلوار کوتاه که برا ده ماهگیت بوده ویه بلوز توخونه پوشیدی وصورت شسته شده وموهای بهم ریخته ومیگی مامان خواهش میکنم تو لو خدا ادازه میدی برم تولد اوبارک با فلحناز وای خدایا دلم برات کباب شد از طرفی دوست نداشتم بزنم تو ذوقت و از طرف دیگه هم نمیتونستم این اجازه روبهت بدم اتفاقا خانم همسایه هم یا به قول شما خانم سُستمی خ...
13 شهريور 1393

تولد 2سالگی پرنسسمون(2)

سلام نازنین دخترم عزیزکم میخوام برم سر اصل مطلب و... یه وقتایی دلت  از ذوق زیاد که چه برنامه ای برای زندگیت داری وچه  کارا که دررسیدن بهش نکردی ومنتظر اون روزهستی و حتی شاید خواب ازت بگیره وهمش فکروخیال کنی که چطور میتونی به انجامش برسونی ودونه دونه کاراتو راست وریس میکنی ودیگه فقط منتظر رسیدن اون روز هستی تاااااا................... اما یهویی یه حرف یه عمل یه پیشنهاد مثل یه پوتک میزنه تو اون ابرخیالی که بالای سرت تصورش کردی وهمه چیز از هم می پاشه وکم کم محو میشه طوری که صحنه هایی که مثل روز برات روشن بود حالا دیگه قابل دیدن نیست وانگار اصلا وجود نداشته آره حکایت تولد دوستانه تو هم همینطور شد..............
6 بهمن 1392

تولد 2سالگی پرنسسمون(1)

سلام نازنینم دخترکم وای خدای من بالاخره روز یکه منتظرش بودم رسید عزیزم درست از پارسال که تولد 1سالگیتو گرفتم به فکر تولد دوسالگی بودم که چه تم وچه جور جشنی برات بگیرم کلی تحقیق کردم کلی عکس دانلود کردم وشد یک ماه به تولدت وشروع کردم به راست و ریس کردن کارا اول ازهمه تزیئنات تولدت رو انتخاب کردم وشروع کردم به درست کردن وست کردنشون عزیزم خیلی وقت برد وچند هفته ای طول کشید آخه فقط مواقعی که خواب بودی میتونستم کار کنم وبعضی شبا حتی تا 6صبح بیدار میموندم دونه دونه تریینات با عشق درست کردم وکلی خوشحالم که برا دختر عزیزم داشتم تمام سعیمو میکردم قراربود جشنمون 28دیماه باشه مصادف با ولادت پیامبر اما چون باباحاجی اینا رفتن مساف...
10 ارديبهشت 1393

تولد آقای عزیز

همه زیبایی های دنیا با اومدن تو میاد و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه چشمانم با دیدن تو عاشق میشود و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو است…   همیشه صدایی هست که من آروم میکنه، دستهایی  که دستای سردمو گرم میکنه همیشه قلبی هست که من امیدوارم میکنه، چشمایی که عاشقانه من نگاه میکنه همیشه کسی هست که در کنارم قدم میزنه ،احساسی که من درک میکنه همیشه تو هستی اینجا میان قلب من   باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده ! قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر ...
18 دی 1392

اولین روز کاری ووووووووو تولد مامانیییییییییییی

سلام عزیزم قشنگ مامان امروز اولین روزی بود که دخترنازم همراه مامان اومد دفتر عزیزم ساعت9:30 صبح بیدارشدی وتامامانی واسه گل دختری فرنی درست میکرد شما رفته بودی پتو تو برداشته بودی وسرتو میذاشتی روش الهی فدات بشم من، مامان جان کلی دلم کباب شد ببخشید قول میدم آخرین روز باشه آخه امروز ساعت 10:30 دفتربایه منشی جدید قراردارم مطمینم که قطعی میشه واستخدامش میکنم وشماهم خوشحال میشی که مامان دیگه زودبیدارت نمی کنه عزیزم الانم ساعت 1ظهرهست وشمادرخواب نازی توکالسکه ای ومنم منتطرم تاآقا بیاد دنبالمون وبریم خونه ،عکسات رومیذارم نازگلم قشنگم خیلی خیلی دوستدارم زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااد   دوباره سلا...
12 آذر 1392

ای بهترین چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی،تولدت مبارک

سلام عزیزکم ثمینم      امروز تولد توست و بهترین زمانی که خدا میخواست مرا با هدیه ای شاد کند. آرزویم این است دلت خوش باشد  نرود لحظه ای ازصورت ماهت لبخند   نشود غصه دمی نزدیکتت لحظه هایت همه زیباباشند   ازخدامیخواهم    که توراسالم وخوشبخت بدارد همه عمر   ونباشی دلتنگ روزمیلادتو بهترین روز خداست چون هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی ثمینم امروز تولد فرشته زیبای زمینه ومن وآقازیباترین تولدروبرای توگرفتیم کلی خوش گذروندی وبهترین لحظه هاروواسه مابوجوآوردی قشنگم عزیزم امشب خیلی نازشده بودی کلی برنامه ریزی کرده بودیم ،تازه لب...
25 بهمن 1391

تولد آقاویک سوپرایز بزرگ

سلام عزیزم امروز تولد همسرعزیزمه وآقای دوست داشتنی شما ثمین جون امروز واسه آقات تولد گرفتیم البته سوپرایز بود آقات فکرمیکرد خاله میترا میخواد واسه عموعلی خونه ماتولدبگیره وسوپرایزش کنه واین همه تدارکات واسه اونه اما امان ازدل غافل که خبرنداره تولدخودشه مامانی ازسه روزقبل برنامه ریزی کردم ودوستان آقاروواسه امشب دعوت کردم وبه همه سپردم که آقاخبرنداره و بالاخره باکلی قایم موشک بازی کیک سفارش دادم کادوخریدم و.....   ساعت 8:30شب همه مهمونا اومدن وعمومیثم که مسول سرگرم کردن آقابود آخرازهمه باآقااومدوقتی واردشدن بادیدن مهمونا که دست میزدن ومیگفتن تولدت مبارک کلی شوکه شد    خلاصه امشب خیلی خوش گذشت ،...
24 بهمن 1391

تولد مامانی

سلام عزیزم اولین تولدم بعدازمامان شدن خدایا ازت ممنونم که ثمین این فرشته کوچیک بهمون هدیه کردی مادرانگی را هر روز با   ثمینم آغاز میکنم... و هر روز این احساس زیبا با من رشد میکند ... زیبای کوچکم آنقدر خالص است که هر بار صدایش میزنم بند بند وجودم به لرزه می افتد.. چه افتخاریست مادر این فرشته بودن ... آن لحظه که صورتش را میبوسم بهترین پاسخ عاشقانه را میگیرم،دیگر مرا خیالی نیست ... ثمینم!!! همه بازی های کودکی ات را دوست دارم،و هر روز حس بزرگ شدنت را با لذتی آمیخته با ترس ، لمس میکنم... نمی خواهم آرزو کنم ای کاش به اندازه آغوشم بماندی ...
18 بهمن 1391
1