ابراز عشق ثمین به مامان
سلام نازنینم میخوام از ماجرای عشق ودوست داشتنت نسبت به خودم واست بگم
عزیزکم دیشب وقتی سفره پهن کردم وشام اوردم با آقا درحال خوردن بودیم که یهویی نمی دونم چم شد وپهلوم یه درد عجیبی گرفت طوری که صدام دراومد ونقش زمین شدم وچندثانیه نگذشت که اشکم دراومد فکر کردم آپاندیسمه اما ......
آقا اونقدرهول شده بود که نمیدونست چکارکنه اما تواون لحظه توقشنگم حال بدی پیداکردی وزدی زیر گریه وداد میزدی مامانی ...مامان نینا.....
وای خدایا چه حالی شدم اما مگه این درد ول کن بود اومدی کنارم وصورتم گرفتی توبغلت وباانگشتای کوچولوت اشکامو پاک میکردی هرجورشد ، بلند شدم تا توقشنگم ناراحت نشی وغصه نخوری آقا آب اورد اماچون دلم درد میکرد نمیتونستم بخورم میترسیدم بدتربشه اما عزیزم بادستای کوچولوت لیوان آب میدادی دهنم تامن بخورم قربونت برم من ،که اینقدر فهمیده ای
روی مبل نشستم تا حالم سرجاش بیاد چشمام بسته بودم که صدای قشنگت من متوجه خودت کرد
الهی فدات بشم من ،رفته بودی یک قاشق غذا اورده بودی تا من بخورم اونقدر حال کردم که بی خیال کثیف شدن فرش وزندگی شدم واجازه د ادم تا بری وبازم واسم غذا بیاری
میرفتی سرسفره خم میشدی وقاشق پرمیکردی از غذا ومیوردی میدادی دهن من وای که چه لذتی داشت بدون اینکه خسته بشی بارها وبارها این کار تکرار کردی ومنم با تمام عشق خوردم هربار که قاشق دهنم میذاشتی یه لبخند ملیح روصورت مثل ماهت نقش می بست ومیدونم این به معنی این بود که بخورمامان جونم نوش جونت توفقط ناراحت نباش
بغلت گرفتم وصدای نفسات تمام وجودم پر کرد امشب فهمیدم که چقدر زیاد دوسم داری وقتی از بغلم جدات میکردم باچشمای نازت که برق میزد بهم خیره میشدی ومیخندیدی عزیزم این بهترین هدیه خدابه منه اینکه تورودارم
امشب هیچ وقت فراموش نمیکنم همیشه به ذهنم دارم تا یادم باشه که سادات کوچولوی من چقدر دوسم داره ومن واسم میمیرم
خدایا اون لحظه که ثمینم گریه میکرد ودادمیزد مامان نینا مامان نینا دلش خالی شد حس بدی بهش دست داد خدایا ازت میخوام همیشه کنارش باشیم ومراقبش باشیم خدایا نکنه ثمینم مثل من بدون مامان تواین دنیا بمونه خدایا نذار نذار ازت خواهش میکنم