ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

فقط عکس

سلام نازنینم این پست روبه خاطر عکسای چندوقت پیش میذارم واست گلم     اینجا مربوط به وقتی بود که رفته بودیم مشهد الماس شرق  این مجسمه رو ازالماس شرق خریدیم وتوخیلی خوشت اومد       آخ عزیزم کیف وکفش مامان پوشیده وداره میره دردر          اینجاهم باآقاجون ومامان پروین رفته بودیم روستا وشماهم داری خاکبازی میکنی             برا آقادست تکون میده نازنینم ع...
12 آذر 1392
2009 0 101 ادامه مطلب

موفقیت نی نی شکمو ما

سلام نازنین مامان قشنگم یه خبرخوب عزیزجونم نتیجه اولین رتبه بندی شرکت کننده های جشنواره امروز سه شنبه 18تیر اعلام شد هورااااااااااااااااااااااااااااا دختر نازنینم طی 15روز که جشنواره شروع شده از بین 452شرکت کننده رتبه 58 بدست اورده خیلی خوبه هرچندکه خیلی خورد توذوقم اما دیگه چه میشه کرد هنوز یک ماه دیگه مونده وامیدوارم نازنین دخترم مامانی از تمام عزیزانی که به نی نی نازنینمون رای دادن تشکر میکنه یه دنیا ممنون جونم امروز دیگه خبری از بی قراری دندونات نبود وخداروشکر دیگه خوب شده بودی ومنم خیلی خوشحالم ازامروز ماه رمضان شروع شده وباید بریم مهمونی خدا کی بشه عزیزجونم روزه بگیره الهی قربونش برم من ع...
12 آذر 1392

یک روز پر بازدید

سلام عزیزم قشنگم عشق مامان دیشب تب داشتی واسه خاطر دندونات وهمین باعث شده بود تا مامانی نگرانت باشه ساعت 1شب که میخواستی بخوابی یهو حوس بیرون رفتنت گرفت وهمش میگفتی در در بالاخره باکلی کلک وماجرا خوابوندمت اما ساعت5صبح بیدارشدی ویادت افتاد که قرار بوده بری بیرون وشروع کردی به گریه کردن حالا دیگه اصلا ساکتم نمیشدی و..... خلاصه مامان تسلیمت شدو آماده شدم وبردمت بیرون کلی خوشحال بودی وکیف میکردی روبروی خونه یه عکاسی بود وعکسای نی نی رو گذاشته بود پشت ویترینش شما هم با اونا حرف میزدی آقا بعد از چنددقیقه صدامون زد وگفت بیاین خونه اوردمت خونه ودوباره شروع کردی به گریه وزاری فیلم یه حبه قند وگذاشتم وآر...
12 آذر 1392

شرکت کننده کوچولوی ما

هورااااااااااااااااااااا عزیزم واسه جشنواره نی نی وبلاگ باموضوع نی نی شکمو شرکت کرده بااین عکس    خاله ها وعمو های مهربون اگه دوست د ارین به ثمین منم رای   بدین کد 102   رو به شماره 20008080200 ارسال کنین ممنونم ...
11 تير 1392

نظر سنجی وبلاگی

دوست خوب وعزیزم نسرین جون {خاله اسما نازی} ممنونم که دعوتم کردین اگر ماهی از سال بودم... * ماه تولد خودم دوست دارم پس فروردین اگر روزی از هفته بودم...   * شنبه ،روز تولد دخملی نازمون اگر عدد بودم... * 2و4دوست دارم همیشه اعداد زوج میپسندم اگر نوشیدنی بودم... * شیرموز اگر ثواب بودم... * مهربونی ومحبت بدیگران گر درخت بودم... * بید مجنون اگر میوه بودم...   * آلبالو اگه گل بودم... * گل رز آبی اگه آب و هوا بودم... * تابستون ونم نم بارون ،پاییز اگه رنگ بودم... * آبی اگه پرنده بودم...   * مسلما مینا اگه صدا بودم... * پیانو وصداهای آرامش بخش دوست ...
8 تير 1392

مسابقه وبلاگی

مامان طهورا جون ممنون که منو قابل دونستی عزیزم .  1 - بزرگ ترین ترس زندگی شما ؟ نمی خوام بهش فکر کنم 2 - اگه 24 ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی ؟ میرفتم پیش دوستا وآشنایان تاببینم درموردم چی میگن 3 - اگه غول چراغ جادو توانایی بر آورده کردن یه آرزوی 5 الی 12 حرفی شما رو داشته باشه اون آرزو چیه ؟ دیدن آینده  4 - از میان سگ - اسب - گربه - عقاب و پلنگ کدام را دوست داری ؟  گربه   5 - کارتون مورد علاقه دوران کودکی ؟ بابا لنگ دراز 6- در پختن چه غذایی تبحر ندارید ؟ ت عریف از خود نباشه همه رو بلدم  7 - اولین واکنش شما موقع عصبانیت ؟ بااخم بدور وبرنگاه میکنم تابه یه چیزی گیربدم 8 ـ با مرغ - اوران...
1 تير 1392

جشن ازدواج خاله میترا{منا}

سلام نازگلم عزیزم اول اینکه الهی قربونت برم من که با مامان نینا گفتنات دلم میبری ومیخوام بخورمت بالاخره امروز فارغ از کلی کارومشغله فرصت این شد تا بیام و یادداشت مربوط به این چندروز واسه تک دخترنازنین بذارم قشنگم روزای قبل از عروسی کلی کار داشتیم لباس، آرایشگاه وخریدو..... واسه عزیزم یه لباس عروس طلایی خریدم که خیلی بهت میومد روز سه شنبه هم صبح بردمت حمام ولباس هات آماده کردم بعد لباس خودم وآقارو گذاشتم کنار تا به لحظه آخر نرسه و بدو بدو نباشه ساعت 2رفتم آرایشگاه وشما هم خواب بودی وقتی ساعت 2:30به آقازنگ زدم گفت که تازه بیدارشدی وقرار شد ببرت خونه مامان پروین تا ساعت 5:30 بیاین دنبالم درست ...
18 بهمن 1392

هدیه شمابه مامانی

سلام عزیزم قشنگم امروز چهارشنبه 1392/02/11 روز مادر قشنگم امروز بعدازظهر آماده شدیم تابریم بیرون شما هم کلی ازاین بابت خوشحال بودی اول ازهمه رفتیم سوپر مارکت وتاواسه شما پاستیل خریدم دیدم رفتی سر ظرف بزرگ پوفیلا وداری   نازنینم نمی خواستی ازمغازه بیای بیرون وقتی هم  بغل گرفتمت واوردمت تو پیاده رو ذوق زده ازاینکه میتونی راه بری همش من این طرف واون طرف میکشیدی وباهم رفتیم یک تل وعینک خوشگل واست خریدم وبعد آقا اومد وباهم رفتیم بهشت فضل پیش مامانی عزیزم قربونت برم من،وقتی سر مزار مامانی رسیدیم شما به تقلید ازآقا دست کوچولوی نازتو میذاشتی روسنگ ومثلا فاتحه میخوندی قربونت بشم من گلم وبعدازاونم  شروع کر...
12 آذر 1392