ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

روز مادر ودرآمدن مروارید هفتم وهشتمت مبارک عزیزم

سلام عزیزم دلم امروز روزمادر بود دومین سالی که درکنارتوفرشته کوچولو این روز جشن میگیریم قشنگم امروز بهترین هدیه روخدابهم داد شما حالت خوب خوب شدودیگه غذامیخوری ومثل قبل شروع به بازیگوشی میکردی آخه دیگه 2تا دندونات دراومدن نازنینم نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم دوباره حالت خوبه امروز دلم خیلی هوای مامانم کرده بود دوست داشتم برم بهشت فضل اما نشد ،امیدوارم فردا برم پیشش امشبم رفتیم پیش مامان پروین واسه تبریک شماهم کلی خوشحال بودی آخه یک هفته بود که باآفاجون وعمومهدی رفته بودن تهران ودلمون واسشون تنگ شده بود خدایا همه مادرای مهربون ودلسوز حفظ کن خدایا ممنونم که نعمت مادربودن روبهم...
12 آذر 1392

تقدیم به تمام مادران،فرشته های آسمونی

مادر تو فرشته ای تـــرا ستایش می کنــــم ترا که قلب سرشـــار و روح بزرگ ودستان گرم و زندگی پرورت چراغ راه ماست امید و تکیه گاه ما  زندگی و هستی ماست تـــرا ستایش میکنــــــم ترا که می بخشایی ومهربانی بی توقعت رانثار میکنی حجت بی اجر و مزدت را تـــــرا ستایش میکنم ترا که می سوزی و میکاهی و برای مهر ورزیدن نه زمان می شناسی، نی مکان و نه پشیمانی را پیشه میکنی تـــرا ستایش میکنم ترا ای مادر پاک ، ای روحانی پاک ای سرچشمهء همه مهربانی ها، همه فدا کاریها و همه از خود گذشتی ها تر ای مادر بخشاینده، ستایش میکنم ...
10 ارديبهشت 1392

خاطرات تعطیلات ما

سلام عزیزمممممممممممممممممممممممم دخترنازم قربونت بشم مامان جان معذرت که دیرشد اومدم تاواست توضیح بدم قشنگ ازروزاول امسال شروع میکنم بعدازسال تحویل رفتیم خونه باباحاجی چندساعتی پیششون بودیم وبعد رفتیم خونه آقاجون دخترنازم قشنگم ظهر روزدوم عیدهم خونه باباحاجی رفتیم وبعدهم باباحاجی وخاله مهری اینا اومدیم خونه خودمون  ووقتی باباحاجی اینارفتن آقا یهویی گفت با دایی اینا بریم مسافرت الکی الکی آماده شدیم وفرداشم راهی شدیم من اول راضی نبودم اما..... بادایی علی ودایی حسن وخانواده ها شون نرسیده به شاهرود قرارگذاشتیم وازاون به بعد همسفربودیم همه کلی قربون صدقت  میرفتن وازاین بغل به اون بغل میشدی بامهدی که تقریبا ...
12 آذر 1392

مامان ناراحت

سلام عزیز جون مامان قشنگم چندروزی هست که شمانازنین دخترم حال نداری آخه داری دندون درمیاری جونم همش گریه میکنی غرمیزنی وبغل هیچکس نمیری ،غذا نمیخوری،وفقط میای بغلم ومیخوای که کنارت باشم عزیزم این مدت بخاطر اینکه حال نداشتی و اذیت شدی خیلی ناراحتم اعصابم خیلی خورده همش دلم میسوزه ایکاش من بجای تودردمیکشیدم ایکاش ... ثمینم دخترم ازخدامیخوام زودترخوب خوب بشی تب داری ،میدونم درد داری اما فقط میتونم بادارو آرومت کنم نمیدونم چرا باوجودی که میدونم بخاطر دندون دراوردن اینطوری شدی اما همش جوش میزنم و نگرانم که چرا غذا نمیخوری چرا حالت خوب نیست و....انگارنمیشه بیخیال باشم نمیشه آروم باشم کنارتم تا همیشه خدایا خودت مراقبش باش ...
12 آذر 1392

اولین روز کاری ووووووووو تولد مامانیییییییییییی

سلام عزیزم قشنگ مامان امروز اولین روزی بود که دخترنازم همراه مامان اومد دفتر عزیزم ساعت9:30 صبح بیدارشدی وتامامانی واسه گل دختری فرنی درست میکرد شما رفته بودی پتو تو برداشته بودی وسرتو میذاشتی روش الهی فدات بشم من، مامان جان کلی دلم کباب شد ببخشید قول میدم آخرین روز باشه آخه امروز ساعت 10:30 دفتربایه منشی جدید قراردارم مطمینم که قطعی میشه واستخدامش میکنم وشماهم خوشحال میشی که مامان دیگه زودبیدارت نمی کنه عزیزم الانم ساعت 1ظهرهست وشمادرخواب نازی توکالسکه ای ومنم منتطرم تاآقا بیاد دنبالمون وبریم خونه ،عکسات رومیذارم نازگلم قشنگم خیلی خیلی دوستدارم زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااد   دوباره سلا...
12 آذر 1392

ثمین وسفره هفت سین

عزیزم قربون اون خندت بشم انشاله همیشه بخندی وشادددددددددددددددددددباشی اینم اولین پست سال 1392 واسه فرشته مامان     عزیزم امسال هم شروع شد باکلی آرزوهای قشنگ وزیبا برا تنها دختر ناز مامان وآقا ثمین جونم لحظه سال تحویل یه دنیا آرزوها ودعا واسه شادی وسلامتی وتندرستی وآرامشت ازخداخواستیم خواستیم تاتنها خدای مهربون مواظبت باشه خواستیم که همیشه لبت خندون باشه ، که اگه خدای نکرده اشک توچشمای معصومت ببینیم مامانی وآقا نمیتونن تحمل کنن خواستیم زیر نگاه پرمهر خدای عزیزم همیشه سالم وتندرست باشی خواستیم دستت تودست خدامون باشه وبزرگ شدنت وقدم قدم زدن توزندگی پربرکتت با تکیه ...
12 آذر 1392

تبریک سال جدید وپایان امسال

  سایه حق سلام عشق سعادت روح سلامت تن سرمستی بهار سکوت دعا سرور جاودانه این است هفت سین آریایی نوروز مبارک   نوروز پیام آور مهر است که مرا وا می دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم . . .   امیدوارم عید با بوسه هایش بهار با گلهایش و سال نو با امیدهایش بر تو ای عزیزترین مبارک باشد . .   باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطره های باران طلایی رنگند از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی   ستاره بختتان بالا سپیده صبحتان تابناک سایه عمرتان بلند ساز زندگیتان کوک سرزمین دلتان سبز سال جدید مبارک   دلت شاد و لبت خ...
30 اسفند 1391

سالی که گذشت دریک نگاه

وقتی که وجودنازنینت حس کردم قلبم  پرشد ازاحساس وآرزوهای قشنگ وقتی فهمیدم دختری باخودم گفتم که تیکه ازوجود پرعشق وامید مامانمی وقتی پا به این دنیا گذاشتی وجودپربرکتت زندگیمون طلایی کرد    وقتی دستای کوچیکت ، رو دستای من وآقا گذاشتی خانواده خوشبخت 3نفره ما بایک سرنوشت وآرزوهای خوب که خدا واسمون خواسته شروع شد       حالا دخترمثل دسته گل ما داره بزرگ وبزرگتر میشه            وتومثل جواهری ، که توصندوقچه زندگیمون میدرخشه        درست به معنی  اسمت که میشه: در گرانبها،قیمتی،ارزشمندو....کلی چیزای گرون گرون  &nb...
24 اسفند 1391

ثمین وماجراهاش

سللللللللللللللللللللللام عزیزم اومدم باکلی خبرای خوب خوب که نمیدونم ازکجاشروع کنم اول : یک روزاتفاقی رفتم توگوگل،وبلاگت روسرچ کردم که یهویی کلی  ذوق زده شدم وخوشحال به آقا خبردادم، حالا دیگه عزیزم وبلاگت جهانی شد دوم اینکه فکرکنم داره دندون بالاییت درمیاد منم خوشحالم آخه دیگه میخواستم به اصرارآقاببرمت دکتر واینکه قشنگم یادگرفتی کلاغ پرکنی ،البته کلاغ شماهنوز نمیپره دستت وبالا نمیبری هرچیزی که میخوای باانگشت سبابه بهش اشاره میکنی ومنظورت  میرسونی نفسم توچندروزاخیریه برف حسابی اومد طوری که 2روز برق نداشتیم ورفته بودیم خونه آقاجون اینا،شماهم کلی باآقاجون ومامان پروین و عمو مهدی بازی کردی وازبودن درک...
23 اسفند 1391