جشن ازدواج خاله میترا{منا}
سلام نازگلم عزیزم
اول اینکه الهی قربونت برم من که با مامان نینا گفتنات دلم میبری ومیخوام بخورمت
بالاخره امروز فارغ از کلی کارومشغله فرصت این شد تا بیام و یادداشت مربوط به این چندروز واسه تک دخترنازنین بذارم
قشنگم روزای قبل از عروسی کلی کار داشتیم لباس، آرایشگاه وخریدو.....
واسه عزیزم یه لباس عروس طلایی خریدم که خیلی بهت میومد
روز سه شنبه هم صبح بردمت حمام ولباس هات آماده کردم بعد لباس خودم وآقارو گذاشتم کنار تا به لحظه آخر نرسه و بدو بدو نباشه
ساعت 2رفتم آرایشگاه وشما هم خواب بودی وقتی ساعت 2:30به آقازنگ زدم گفت که تازه بیدارشدی وقرار شد ببرت خونه مامان پروین تا ساعت 5:30 بیاین دنبالم
درست ساعت5:30 اومدیم خونه وآماده شدیم ورفتیم آتلیه وکلی عکسای خوشگل خوشگل گرفتیم
ساعت 7همراه خاله محبوبه رفتیم تالار تامراسم عقدبرگزار بشه
عزیزم قربونت بشم که همش نای نای میکردی واز عروسی لذت میبردی
خاله میترا خیلی خوشگل شده بود وشما هم همش دوست داشتی بری بغلش اما نازنینم بعدها میفهمی که شب عروسی دیگه وقت این کارارو نداری نازنینم
بعداز تالارهم چون شما خسته میشدی بامامان پروین اینا رفتی خونه ومن وآقاهم رفتیم باغ واسه بقیه مراسم که تاساعت 4طول کشید
جات خالی بود نفسم ،آقاهمش میگفت کاش ثمین بود دلم واسش تنگ شده،منم دوست داشتم میبودی اما میدونم خسته میشدی وشایدم از تاریکی وسروصدا میترسیدی
وقتی آقاجون واسه خاطرشما که بی قراری می کردی زنگ زد ما هم سریع برگشتیم ودیدیم مامان پروین وآقاجون شمارو سوارماشین کردن جلوی درخونه ووقتی چشمت بهم افتاد زدی زیرگریه دلم کباب شد معذرت عزیزم تااون موقع شب نخوابیده بودی ومنتطر مامان وآقات بودی عمرم،توهمون حالت که بمن چسبیده بودی وگریه میکردی بای بای هم میکردی الهی فدات بشم مامان جان
هنوز به خونه نرسیده بودیم توبغلم خوابت برد انگار دیگه خیالت راحتشده بود که پیش مامان وآقا هستی
عزیزم امشب خیلی خوش گذشت وشب بیادموندنی بود
میترا جون وعلی جان انشاله خوشبخت بشین وهمیشه شاد باشین
اینم از عکسای مربوط به عروسیییییییییییییی
راستی عزیزم روز جمعه 1392/04/14 دوتا دندون در اوردی وکمی تب داری وبی قراری
دندون 11و12 مبارک باشه گلم
ثمین وعلیرضا{پسرخاله محبوبه} وای خدایا چقدردوسش داری تو
ثمین ومامانی
درحال فوضولی خونه خاله میترا
عشق من چطوری داره نگاه میکنه به عروس وداماد