ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

خوش به حال خدا که “لحظه به لحظه” با توست و “من” همیشه درباره ی “تو” با او حرف میزنم !

سلام دختر نازنینم امیدم امروز که چشمام باز کردم یه روز زیباتر از همیشه رو حس کردم عزیزم آره امروز بوی همون روزی رو میدادکه من وآقا داشتیم برای همیشه پیمان عشقمون میبستیم وجشنی به این مناسبت گرفته بودیم بوی سر زندگی بوی هیاهو بوی شور واسترس برگزاری مراسم عقد چقدر زیبا بود لحظه به لحظه اش رو از حفظم ،حرفامون، نگاهامون ،رفتارمون و..... وازهمه قشنگتر اینکه تولد مامانم درست همون شب بود وفکر میکنم بهترین هدیه رو میشد  اون شب خدا  هم برا مامانم وهم برا من وآقا  بده خوشبختیم آره خوشبختی برا فرزند بهترینه ایکاش بودی مامان تا ببینی خوشبختیم کامل شد با وجود ثمینم دخترم   که بعضی از کارا...
1 دی 1392

عاشقانه

دخترم  چشمات رو باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبات شد زیبایی های دنیا از اومدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبات در آسمون دلم آفتابی شد دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازه ، همه زیبایی های دنیا با اومدن تو میاد و اینگونه زندگی با تو زیبا میشه ، اینگونه چشمام با دیدن تو عاشق میشه ...
30 آذر 1392

یه روزه خوب بعد از احساس قشنگ

سلام عزیزم دختر نازنیم امروز با انرژی بسیار از دیروز شروع شد ومامانی بعد از بیدارشدن شما وخوردن صبحانه البته در حال تاب بازی شروع کرد به تمییز کردن خونه وای که چقدر خوب شد این تاب آقا خرید چون شما دیگه مثل قبل همش توی دست وپای من موقع کار کردنم نیستی ومخصوصا موقع آشپزی بعد از خوردن نهار رفتیم حموم تا تمییز و مرتب بشی خوشگلم بعداز یه حموم حسابی هم دوباره تاب بازی وکمی بعد هم خواستی تا فیلم مورد علاقت یعنی up برات بذارم قربونت بشم من که انگاری اولین باره داری نگاه میکنی اونقدر دقت میکنی وچشم ازش برنمیداری که میخوام بخورمت خلاصه منم از فرصت استفاده کردم ورفتم ظرف پسته وبادم زمینی رو اوردم تا از نگاه کردنت همراه تنقلات لذت بیشتری ببری ...
1 دی 1392

احساس قشنگ

مهربونم، نازنینم، بهترینم. عشقم، امیدم، جونم.   با توام ، با تو، دنیای من. میخوام از تمام لحظه های شیرین وبی نظیری که با تو دارم بنویسم و ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم. میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم. کنارت، همراهت، هم قدم و هم نفس با نفس کشیدنت. میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم. میخوام ضربان قلبتو بشمارم  و ثانیه هامو با تو تنظیم کنم. کنارم هستی با چشمای زیبا وبا نفوذت که معنای عشق بهم نشون میده با قلب کوچولوت که فراتر از این دنیا وآسمونها مهربونی داره دخترم گفتم، هزار با...
1 دی 1392

روزهای پایانی آبانماه وعکسای متفرقه از ثمین جونی

سلام نازنین دخترم قشنگ مامان این مدت کمتر به این دنیای مجازی اومدم وبیشتر توی دنیای واقعی باتو وکارای شیرینت بودم خوشگلم چقدر بلبل زبون شدی وچقدر خوبه که همش باتو هستم هرلحظه وثانیه رو با تو فرشته نازم میگذرونم واین نهایت خوشبختیه خوشگلکم از ماجراهای این مدت غیبتم برات بگم که: دقیقا مثل پارسال که  یک هفته به تاسوعا وعاشورا اولین دندونت دراومد امسالم درست همون موقع  دندون 15 و 16 در اومد خداروشکر اصلا اذیت نشدی اما برا خاطر سرماخوردگی کمی کسل بودی وبرا تاسوعا وعاشورا هم آقاجون اینا مراسم داشتن وماهم  سه شنبه شب رفتیم روستای آقا اینا اما ایکاش نمیرفتیم چون اصلا برامن وشما روزای خوبی نبودالبته&nbs...
12 آذر 1392

نازنین دختر ما

سلام گل نازم عشق مامان قشنگم تو این چند روز همش خونه بودیم وکمتر بیرون رفتی عزیزم آخه سه تایی سرما خورده شدیم وبی حوصله نازنینم سردرد وبی حالی ومریضیم یه طرف، تو یه طرف اینکه سرما خوردی وهمزمانم دندون در میوردی از اشتها افتاده بودی دیگه از خودم فراموش کرده بودم وهمش غصم تو بودی نازنین مامان اما خداروشکر مقاوم بودی وداری زود خوب میشی واز اون دسته  نیستی که خودت بیحال بگیری وهمش غر بزنی همون جور پر انرژی وشاد وهمش بازی گوشی تازگیاهم به قول خودت به آناز خیلی وابسته شدی وهمش میری پشت در وصداش میزنی خلاصه یا شما اون وری یا آناز خونه ماست کلی ذوق زده وخوشحالی وقتی آناز وامیر علی با هم میان خونمون همش دوست داری...
12 آذر 1392