ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

یک تصمیم جدید

سلام عزیزم قشنگ مامان عسلم میدونی که چقدر دوست دارم عزیزم الان ساعت 4:50 صبح روز جمعه 139216/15 ومامانی یه تصمیم خیلی مهم گرفته الان کلی وبلاگ گردی کردم وکلی مطلب توی اینترنت خوندم که خیلی بهم درگرفتن این تصمیم کمک کرد،کمکی که باعث میشه که انشاله توی تربیت عزیزم راه درست انتخاب کنم الان خیلی خیلی خداروشکر میکنم بخاطر اونچه که فکرمیکردم اشتباه هست وهمش غر میزدم وحالا فهمیدم که چقدر واسه تو عزیزم خوب بوده آره عزیزم تصمیمی گرفتم که از فردا عملیش میکنم خداروشکر واسه خاطراینکه درست از 6ماهگیت درست زمانی که حافظه شما نی نی ها کنجکاو میشه ماهواره خود به خود خراب شد ومن روحساب تنبلی آقا وخودم می ذاشتم وتا الان بسلامتی خ...
16 شهريور 1392

جشن ازدواج خاله زهرا

دختر نازنین سلام عزیزم دختر نازم خاله زهرا هم عروس شد وخیلی خیلی زود مراسم عقدش برپا شد وماهم خوشحال از این بابت در پی تدارک کارها بودیم واسه این روز خوش گذشت وشماهم کلی رقصیدی وجالب اینکه سفره عقد ست لباس شما بود طلایی خیلی عکسات قشنگ شد وقسمت خنده دار اینکه شما یواشکی میرفتی سروقت ظرف میوه سفره عقد واز میوه هاش تست میکردی فکر کن حتی هندونه سفره رو هم خوردی الهی قربونت برم من که اینقدر شیطون شدی تو مجلس کلی قربون صدقت رفتن وکلی ماشاله هزار ماشاله بدنبالت گفته میشد نفسم دوست دارم خیلی زیاد         بقیه ماجرا ادامه مطلبه ها ثمین در کمین میوه ه...
12 آذر 1392

ثمین ویک روز کاری

سلام عشق من عزیزم امروز بعداز طهر رفتیم دفتر تا یک بازرسی بعمل بیاریم وببینیم اوضاع در چه حاله داشتم بکارهام رسیدگی میکردم که شما هم مشغول بودی بادستگاه کارت خوان وبنر داخل دفتر  بقیه اینجاست   ...
12 آذر 1392

ثمین وخونه آقاجون

سلام عزیزم تواین مدت چندباری رفتیم خونه آقاجون اینا وشما هم کلی شیطنت میکردی والبته ازاینکه کنار مامان پروین وعمه وعمو مهدی وآقاجون بودی خوشحال بودی دیگه یاد گرفتی وعمممممممممممو میگی یه شبم اونقدر بازی کردی که کلی خسته شدی ووقتی رسیدیم خونه بدون اینکه حتی شیر بخوری خوابت برد عزیزم خیلی شیرین شدی وبا شیرینکاریات دل همه رو میبری بریم ادامه مطلب خوب حالا کنجکاویای ثمین خانم شروع میشود وا این گلدون چقدر بزرگه بذار ببینم مملکت چه خبره حالا هم یکم نای نای کنم خوب حالاهم وقت نمازه ...
12 آذر 1392

سه روز مخصوص ثمین جون ومامانی

سلام گلکم نازنینم یه چند روز مامانی برنامه هاش درست پیش رفت وتونستیم کلی خوش بگذرونیم آره ثمینم بعدازظهر ها باهم آماده میشدیم ومیرفتیم بیرون اول باهم بعد از کمی پیاده روی البته شما کالسکه سواری میرفتیم کافی شاپ سجاد وبعد از خوردن یه نوشیدنی گوارا راه میوفتادیم به سمت خانه کودک{خونه مادر بزرگه} واونجاهم کلی انرژی میسوزوندیم اولین روز که رفتیم شما رو گذاشتم تو استخر توپ اما زیاد راحت نبودی تااینکه مسولش گفت میتونم خودمم برم داخل کلی ذوق زده وخوشحال امدم پیشت وشما هم شاد وسرحال بابت اینکه مامانی پیشته کلی آتیش سوزوندی وتوپ بازی کردیم واااااااااااااااااااای که چقدر خوش گذشت راستش اولین تجربه بازیم تواستخر توپ بود ب...
12 آذر 1392

هنرمندیای مامان واسه تنها دختر نازش

سلام عزیز جونم ثمینم عشقم این مدت خیلی کار داشتم واسه خاطر اینکه یکی از دوستام از من خواهش کرده بود تا واسه سیسمونی یه ست بافتنی  {سارافن،کلاه،جوراب، تل، کفش} واسه نی نی نازش ببافم ومامانی دست بکار شد وهمین باعث شد تا بافتنی های امسال شما خوشگل خانمم شروع کنم وچندتا کاردیگه واست عزیزم که با عکساش واست توضیح میدم پس بریم ادامه مطلب این کلاه بافتم که رنگش با چکمه هات ست کردم                               این یه لوستر که واست درست کردم البته باید اون قسمت بالایی رو رنگش عوض کنم &nb...
12 آذر 1392