ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

بریم تولد اوبارک

1393/6/13 12:15
1,698 بازدید
اشتراک گذاری

قشنگه مامان ثمینم الهی فدای دل مهربونت بشم که با کوچکترین چیزکلی خوشحالی میشی و....

عزیزم دیروز بعداز ظهر فرحنازو امیر علی (بچه های همسایه) تولد دعوت بودن ووقتی فرحناز اومد تا یه گلسر ازت بگیره برگشت بهت گفت :ثمین میای بریم تولد ،دیگه شما هوایی شدی منم چیزی نگفتم نخواستم حساس بشی داشتم بکارام میرسیدیم که دیدم اومدی و یه شلوار کوتاه که برا ده ماهگیت بوده ویه بلوز توخونه پوشیدی وصورت شسته شده وموهای بهم ریخته ومیگی مامان خواهش میکنم تو لو خدا ادازه میدی برم تولد اوبارک با فلحناز

وای خدایا دلم برات کباب شد از طرفی دوست نداشتم بزنم تو ذوقت و از طرف دیگه هم نمیتونستم این اجازه روبهت بدم اتفاقا خانم همسایه هم یا به قول شما خانم سُستمی خیلی اصرار کرد تا ببرت اما نمیتونستم اجازه بدم

تا اینکه باهات صحبت کردم وگفتم:مامان جونم عزیزم من وشما با هم میریم کیک میخریم میبریم خونه آقا جون با مامانی وعمه تولد مبارک میگیریم باشه ،کلی خوشحال شدی وگفتی باشه مامانِ بوزرگ  ممنونم ازت بریم تولد اوبارک

الهی فدای خندهات بشم که همش میخندیدی ومیگفتی زود آدامه بشیم دیگه تولد اوبارک بریم

آمادت کردم وبعدشم رفتی این کیف از کمد برداشتی واصرار که باید دستت بگیری

با هم رفتیم شیرینی فروشی کیکت رو انتخاب کردی وهمش تومسیر میخندید ومیگفتی حالا کجا بریم ومن برات توضیح میدادم میریم خونه آقا جون و..... وبعدش بلند میخندیدی ومیگفتی ممنونم ازت

وای شادی لحظه لحظه ات رو میشد تو دلت دید که داری از ذوقت سر از پا نمیشناختی

تا رسیدیم خونه آقاجون سریع پیاده شدی ورفتی سمت خونه تو آسانسور و میگفتی آخ جون تولدت اوبارک

مامانی که در خونه رو باز کرد گفتی اومدیم تولدت مبارک بنده خدا مامانی مونده بود یعنی چی که براش توضیح دادم قضیه از چه قراره دیگه عجله عجله میخواستی همه چیزآماده کنی با کمک عمه تولد مبارک راه انداختی

واینم ادامه ماجرا

عمه جون داره ازت میپرسه کیکت شبیه چیه؟

اول از همه وقته ناخونک زدن به کیکه


حالا هم داری با کمک عمه ومامانی کیکت رو با شمع تزیین میکنی

قربونت بشم که اینقدر خوشحالی

داری از مامانی میپرسی اگه گفتی کیکم چه شکلیه؟؟؟؟ فک کن

فرشته مهربونم دوست دارم

2

اینم هدیه من به شما یه دست لباس که خودم خیلی خیلی ازش خوشم اومده

وتا آخر شبم هر وقت یادت میومد میگفتی ازت ممنونم مامان بِبَبون (مهربون)

تولد اوبارک عزیزم فرشته نازنینم امیدوارم همیشه دلت شاد ولبت خندون باشه ومطمئن باش مامان همیشه برای شادی وخوشبختیت تمام سعیشو میکنه فدات بشم

پسندها (4)

نظرات (17)

آویسا
13 شهریور 93 13:46
تولدت اوبارک فرشته کوشولو........
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی خاله جونم
مامان شقایق
15 شهریور 93 15:58
تولدت مبارک
مامانی کسرا
15 شهریور 93 23:24
ای جااانم تولدت اوبااارک چه کار خوبی کردی مینا جان حالا که اینقدر این کوچولو ها راحت خوشحال میشن چرا خوشحالشون نکنیم انشالله همه لحظه هاتون پر باشه از لبخند ثمین عزیز
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم واقعا موافقم مرسی همچنین براشما
اعظم
17 شهریور 93 13:54
تولدت مبارک فرشته مهربون
اعظم
17 شهریور 93 13:54
واقعا چه ایده خوبی رو پیاده کردی عزیزم آفرین به این مامان مهربون
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم نظر لطفته گلم
اعظم
17 شهریور 93 13:55
خودت چطوری عزیزم بهتری؟از نی نی نازت ننوشتی
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم خوبم مینویسم
نونو
18 شهریور 93 9:27
عزیزم اون لباس ورزشی کنار ثمین خودتی؟؟؟
مامان ثمین سادات
پاسخ
نه عزیزم عمه جون ثمینمه
بابا و مامان
20 شهریور 93 8:09
فدای فرشته کوچولو ناز و قشنگم چه جالبه که ما هم تولد داشتیم
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم چه جالب
مامان حدیثه سادات
27 شهریور 93 16:12
تولد اوبارک عزیزم از بس که شیرین زبونی و دلبری می کنی که مامان مهربونت هم نمی تونه نه بهت بگه
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی گلم ممنونم از محبتت
خاله ایتا
28 شهریور 93 19:33
الهی فدای چشات بشم که از نگات معلومه چقدر خوشحالی دلم لک زده واسه بغل گرفتنت دلم لک زده واسه صدای دخترونه ی لوست وحسرت اینکه تو داری بزرگ میشی ومن ازتو دورم ونمیبینم شیرین زبونیاتو عاشقانه دوست دارم ثمینم
مامان ثمین سادات
پاسخ
عزیزم زودبیا دیگه دلمون لک زده برات قرتی خانم
خاله ایتا
28 شهریور 93 19:36
تو نفس منی عزیززززززم الهی قربونت بشم تاج سر دخترم خاله فدای موهای فر فریت بشه فدای اون انگشتات بشم فدای قرتی بازیات بشم من خوشگلم دلم واست لک زده واسه همتون
مامان ثمین سادات
پاسخ
فدای توخاله عزیز ومهربون عزیزم میتراجونم خیلی خیلی دوست دارم وثمین همیشه بیادته علی ایتا
زهرا
29 شهریور 93 13:01
من میدونم مینا جون برا کاراش دلیل داره حالا دلیل اجازه ندادن چی بود گلم (مامان سخت گیر)
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم سختگیری که نه بیشتر برا دل خودم بودهمون دلنگرانی های مادرانه
مامان سبحان
30 شهریور 93 11:34
تولدت اوبارک ثمین جون مینا جون منم درست مثل تو زیاد نمیذارم تنهایی خونه دوستاش بره مهمونی بس که این بچه ها وروجکن و شیطون.
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم آره والا بعضی وقتا دیگه نمیشه
زهرا مامان ایلیا جون
31 شهریور 93 0:51
عزززیزم تولودت اوبارک الهی فدای خنده های شیرینت ثمین جونم خودت خوبی چخبرا ها حال و احوال خوبه چرا بهم سر نمیزنی گلم دلم برات تنگید
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا نکنه شرمنده این مدت اصلا بکل نبودم پچشم میرسم خدمتت
رومینا
3 مهر 93 13:30
عزیزم دلم ثمین جون یه دنیا بوس. گاهی اوقات با کوچکترین چیز چقدر میشه فرزندمون رو شاد کنیم . .
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم خاله مهربونم
رومینا
3 مهر 93 13:31
مامان ثمین جون حال و روز خودت خوبه ؟ روزهای شیرین بارداری رو داری پشت سر میزاری . با سلامتی . راستی جنسیت نی نی مشخص شده؟
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم ازت مرسی خوبیم آره خداروشکر بخوبی میگذره ممنونم از مهربونیت آره پسره
ثمین
3 مهر 93 16:24
اسم منم ثمینه! دخترتون خیلی نازه..انشالله همیشه خدا براتون حفظش کنه..خاطرات خیلی قشنگی بود.تولدتم مبارک ثمین ناناز
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم چه جالب ممنونم از دعای خوبت عزیزم مرسی