ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

مااومدیم باماجراهای ثمین عسلی

1393/6/9 13:23
1,812 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنین دخترم عزیزم  فرشته مهربونم قشنگترین وخوش آهنگترین طنین زندگی ما

عزیزم میدونم خیلی وقته که نیومدم وخاطرات روزای قشنگتو ننوشتم راستش نمیدونم از کجا شروع کنم

بذار اینطور بنوسم 25 اردیبهشت 93 تودلم افتاد که داره یه اتفاقی می افته یه اتفاق بزرگ تا 4خرداد با خودم کلنجار رفتم بعدش با بی بی چک متوجه شدم بله اما باورم نشد 8خرداد رفتم وجواب آزمایش خون گرفتم

همان روز آزمایشگاه همه‌چیز عوض شد منی که می‌تونستم بعد از گرفتن جواب منفی تست مثل همیشه از پله‌ها پایین برم، بعد از شنیدن جواب مثبت آدم دیگه ای شدم ؛ آدمی که ناخواسته قدم‌هاشو آهسته‌تر بر داشت،آره دل تو دلم نبود ویهویی اشکام ریخت نمیدونم چرا منی که خودم دوست داشتم وهمیشه میگفتم برا خاطر اینکه ثمینم تنها نباشه ویه همبازی داشته باشه 1 بچه انشاله خدا بهم بده حالا دلنگران شده بودم

اومدم خونه وتا یه مدت همش برا اینکه نکنه بد ویار باشم ونتونم درست وحسابی به ثمینم برسم نکنه باهاش بد رفتاری کنم نکنه براش کم بذارم وهزار جور اما واگر و.......ذهنم درگیر کرده بود

تا روز سونوگرفی ضربان قلبم مثل نی نی کوچولومون که تودلم تند تند می‌زد ،بالا رفت. اون لحظه نمیدونم چی شد که یه آرامش عجیب تو وجودمو پر کرد

وحالا 3ماه گذشت وهر روزش داریم همراه تو دختر نازم میگذرونم ومیای بهم میگی مامان نی نی مون کی میاد من لالاش کنم شعر بخونم بوسش کنم خداروشکر دختر مهربون وفهمیده ای هستی واصلا حسود نیستی چون دیدم  نی نی کوچولوی دوستمو که بغلش میکنم میبوسمش و باهاش بازی میکنم عکس العملت چیه و خداروشکرهزار مرتبه شکر که قلب مهربونی داری

خوب بریم سر وقت خاطرات این مدت عزیزم

اول از همه این بگم که اونقدر شیرین زبون شدی که فقط دوست دارم قورتت بدم موقع تموم کردن غذات وحتی وقتایی که برات چیزی میخریم فوری میگی: ازت ممنونم مامان ،آقا یا مامان پروین و.......

هروقت درخواستی داری میگی :خوایش میکنم تو لو خدا

داشتی دفتر نقاشیتو ورق میزدی که یهو گفتی: دیگه نمیتونم چشام درد گلف

خوابت که میاد میگی: مامان خوابم برده بلیم بخوابیم

هروقت یه چیزی که دوست داری میبینی سریع میگی مامان دیدی چقد با بَزه بود

جدیداََبراخاطر تشکر ازم میگی ممنونم مامان بوزُگ(فکر میکنی بزرگ مثل مهربون وعزیز و...یه صفته)

تو این مدت خیلی جا ها وکارا کردیم که ترجیح میدم همراه تصاویر برات بیادگار بذارم (اصلا فکر نکنیدبراخاطر تنبلیم تونوشتنه هاااااا)

ثمین درحال تماشای کارتون مورد علاقش عروسکاشم اورده تا نی نا کنن

داشتی با خودت میخوندی چشمچشم ابرو.... اومدم دیدم وای خدای من چقدر قشنگ کشیدی

     

خیلی دوست داشتم بری کلاس اسکیت اما از 4سالگی ثبت نام میکنن چقدر حیف

این مدتم بعد ازظهر ها بیشتر وقتمون پارک وشهر بادی بودیم

برا افطار دعوت بودیم که رفتی اینطور لباس پوشیدی وآماده شدی ،قربونت بشم من

اما بعدش اینطور مثل ماه آمادت کردم ورفتیم افطاری

اینم یه روز دیگه که افطار دعوت بودیم تصمیم گرفتم موهاتو اتو بزنم

ولی توماشین خوابت برد فرشته مهربونم

ثمین وتکنولوژی

مهراد نازم وخاله مهری مهمونمون بودن که اینطور ژست گرفتید وروجکا

اینجا هممهربون شدین وهمدیگرو میبوسید ولی بعدش حسابی از خجالت هم دراومدید

تعطیلات بعد از ماه رمضون رفتیم مشهد حسابی خوش گذشت

اول شما رو بردیم سرزمین بازی پروما چون بهخونه نزدیک بود

ازهر وسیله بازی که پیاده میشدی میگفتی حالا کجا برم

بعدش رفتیم برا خرید که یهویی جلو اینکفش فروشی میخکوب شدی ومیگفتی کفش قرتی میخوام از اینا میخوام

رفتی داخل مغازه وگفتی عمو کفش قرتی میخوام صاحب مغازه خندید وگفت عمو جون اندازه شما نمیشه وتو هم میگفتی میخوام

اونقدر دوست داشتی که کفش پاشنه بلند داشته باشی که آخر سر برات خریدم

روز بعد با خانواده دوستمون رفتیم اخلمد اما اونقدر شلوغ بود که برگشتیم وبین راه یه جاایستادیم جایی که عشایر بودن وشما هم با ملیکا وملینا حسابی خوش گذروندید

خاله سمانه وعمو مسعود حسابی زحمت کشیده بودن واین غذای خوش مزه رو تدارک دیدن ممنونیم

همونشب رفتیم خونه دایی علیِِِِِِ آقاوزندایی جون این عروسک خوشگل ویه دفتر نقاشی بهت هدیه داد شما همکلی خوشحال شدی ورسیدیم خونه سریع بازش کردی وباهاش بازی کردی

فدات بشم که از هدیت خوشحالی

فردای اون روز دوباره نهار خونه دایی علی بودیم وشما هم همش رفتی تمام عروسکای بچگی دختر دایی هارو اوردی رو مبل ومیگفتی بچه هامخوابن

و روز آخربا دوستمون چالیدره رفتیم حسابی خوش گذشت

کلی آب بازی کردی وحسابی پوستتم سوخت تو آفتابا

ودر آخر هم موقع برگشت به خونمون هوس جگر کردم که شما اصلا تمایلی به خوردن نشون ندادی


 

       

پسندها (6)

نظرات (11)

مامانی و بابایی دخمل بلا
10 شهریور 93 14:05
* ميدوني اگه صخره و سنگ تو مسير رودخانه زندگيت نباشه صداي آب قشنگ نيست . *
حمید
11 شهریور 93 9:32
سلام آبجی مینا گل ومهربونم صبح بخیر ابجی گلم ممنون از لطف ومحبتت ابجی گلم ثمین جون هر روز بهتر از دیروز آبجی گلم خدا ببخشه برای شما از طرفم ببوسش آبجی گلم بهم سر بزنی خوشحالم میکنی آبجی مهربونم برای شما و خانواده گلت آرزوی سلامتی و سعادت دارم .............................................................................. خدایا شکرت بابت همه داشته هام و همه نداشته هام که تو صلاح دونستی خدایا شکرت بابت همه خوبی ها و مهربونی هات می خوام با صدای بلند داد بزنم خداجون بی نهایت دوستت دارم... ................................................................. وقتی تنهاییم، دنبال دوست میگردیم، پیداش که کردیم دنبال عیب هایش میگردیم، وقتی از دستش دادیم در تنهایی دنبال خاطراتش میگردیم.... مراقب قلب ها باشیم، هیچ چیز آسان تر از قلب نمیشکند....
محبوبه مامان الینا
11 شهریور 93 13:18
سلام عزیزم.دوباره تبریک میگم مامان خانومیانشاله دوران بارداری بسیار خوب و راحت و آرومی داشته باشی ثمین عزیزم رو میبوسم
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام گلم ممنونم مرسی الان خوبم چششششششششششششم
مامان امیرعلی
11 شهریور 93 18:13
سلام عزیزم.... مثل همیشه عالی بود .... شادی وتندرستی رو براتون آرزومندم
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم
سمیرا
11 شهریور 93 18:39
سلام عزیزم. نی نی مبارک انشالله به سلامتی به دنیا بیاد. خیلی خوشحال شدم عزیزم. ثمین هم از طرف من ببوس
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم انشاله متشکرم چشم حتما گلم
اعظم
11 شهریور 93 19:37
سلام عزیزم خوبی؟ ماشاا.. چقدر ثمین جون ناز و بزرگ خانوم شده دیگه خیالت جمع یه کمک خوب و یه همراه مهربون همراهت هست برای نی نی تو دلت عزیزم
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام گلم مرسی عزیزم آره واقعا یکی از دلایلی که از بارداری اولم نخواستم فاصله ای بیافته دلیلش خوبی ثمین بود
اعظم
11 شهریور 93 19:37
چه سفر خوبی کردین حسابی هم از خجالت خودتون دراومدین امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی عزیزم خوبی نی نی خوبه
مامانی کسرا
12 شهریور 93 10:36
سلام مينا جون خوشحالم كه دوباره واسه ثمين عزيز نوشتي گلم چقدر عكساش ناز شده ماشالله به ثمين خانم عزيز و دوست داشتني اون قسمت كفش قرتي خيلي باحال بودخدا حفظش كنه. انشالله هميشه خوش باشيد و سلامت در پناه خدا. ببوس ثمين جونُ
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم آره خیلی کم میام وخودمم ناراحتم اما چه کار کنم دیگه نمیشه مرسی از محبتت
آویسا
12 شهریور 93 12:09
چه دخمل نانازیراستی مامانی جیگر اصلا برای خانومای باردار مناسب نیست چون ویتامین A زیادی داره
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم آره میدونم اینم فقط شاید 2یا3ماه یخبار پیش بیاد ممنونم ازاینکه بفکرمی گلم
مامان حدیثه سادات
27 شهریور 93 16:20
خوشحالم عزیزم که باز حامله شدی و میخوای یه نازدونه ی دیگه به دنیا بیاری. مبارک باشه
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم عزیزم مرسی
مامان هدبه
5 مهر 93 12:03
سلام دوست عزیزم خوبی؟ایشالله که همیشه شاد و خرم باشین عکساتون همه محشر بودن
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم خوبی نازنینم دلم حسابی براتون تنگ شده دخت نازت خوبه ببوسش محکم امیدوارم همیشه شاد وسلامت وخوشبخت باشین