تولد 2سالگی پرنسسمون(1)
سلام نازنینم دخترکم
وای خدای من بالاخره روز یکه منتظرش بودم رسید عزیزم درست از پارسال که تولد 1سالگیتو گرفتم به فکر تولد دوسالگی بودم که چه تم وچه جور جشنی برات بگیرم کلی تحقیق کردم کلی عکس دانلود کردم وشد یک ماه به تولدت وشروع کردم به راست و ریس کردن کارا
اول ازهمه تزیئنات تولدت رو انتخاب کردم وشروع کردم به درست کردن وست کردنشون عزیزم خیلی وقت برد وچند هفته ای طول کشید آخه فقط مواقعی که خواب بودی میتونستم کار کنم وبعضی شبا حتی تا 6صبح بیدار میموندم دونه دونه تریینات با عشق درست کردم وکلی خوشحالم که برا دختر عزیزم داشتم تمام سعیمو میکردم
قراربود جشنمون 28دیماه باشه مصادف با ولادت پیامبر اما چون باباحاجی اینا رفتن مسافرت نشد وافتاد هفته بعد میخواستم یه جشن دوستانه از بعداز ظهر تا ساعت8شب داشته باشیم وبعدش اقوام وفامیل اما بنا به دلایلی برنامه عوض شد وجشن دوستان وفامیل جداگانه شد
این هفته یعنی در تاریخ3 بهمن پنج شنبه شب جشن فامیلیمون گرفتیم کلی استرس داشتم اخه برنامه یهویی بود من نه لباستو آماده کرده بودم ونه لباس خودم حاضر بودکلی کار روسرم ریخته بود وبدتر اینکه دست تنها بودم خاله میترا رفته بود تهران وخاله مهری هم میدونستم که نمیرسه تا بیاد وکمکم کنه
برنامه ریزیمو کردم و اول لباستو اماده کردم عالی شد، یه خونه تکونی اساسی کردم وبردمت حموم وبعدشم خونه رو تزیین کردیم البته نرسیدم تا عکس زنبورارو بچسبونم ،صبح روز تولدم تا ساعت1خوابیدی وخداروشکر بیشتر کارامو کردم وبعداز بیداشدنت و درست کردن فرنی برا صبحانت بردمت خونه همسایه چاره ای نداشتم اونجا یکی دوساعتی با فرهناز بازی کردی ومنم تمام کارامو تند تند انجام دادم
وخدارو شکر همه چیز عالی شد وغذا هم خوشمزه وخوشگل ،از صبح درست کرده بودم وکاملا جا افتاده بود اما متاسفانه از سفره شام عکس نداریم چون اون موقع حواسم نبود
شام چلو گوشت وچلو مرغ همراه سالاو مخلفاتش بود واقعا سفره زیبایود نوش جان همگی
ثمین 1ماهه
ثمین 1ساله
وحالا فرشته نازم 2ساله شده
اینم از روایت تصویریمون
به کیکم دس نزنی هاااااااااااااا
اینجا داشتی به مهرداد میگفتی که از تابت بیاد پایین
آقا جون وباباحاجی که دارن با ثمینم کیک میبرن
قربون نه نه شیرین عزیزمون الهی زنده باشی
اینم قسمتی از عکسای تولدت خوشگلم شب خیلی قشنگی بود با وجود اینکه دست تنها بودم وخیلی خسته بودم اما با وجود مهمونای عزیزمون خیلی خیلی خوش گذشت وخوشحالم که همه چیز خوب برپا شد فردای اون روز ساعت 2:30 وقت آتلیه داشتی ورفتیم، خاله مهری ومهردادم اومدن واین باعث شد که شما دونفر کلی شلوغ بازی کنید و همون کلافه شدیم اما عکسا عالی شدن
اینم پشت صحنه آتلیه
خداروشکر همه چیز عالی شد انشاله این هفته هم تولد دوستانمون هم خوب برپا بشه