اولین روز کاری ووووووووو تولد مامانیییییییییییی
سلام عزیزم
قشنگ مامان امروز اولین روزی بود که دخترنازم همراه مامان اومد دفتر
عزیزم ساعت9:30 صبح بیدارشدی وتامامانی واسه گل دختری فرنی درست میکرد شما رفته بودی پتو تو برداشته بودی وسرتو میذاشتی روش الهی فدات بشم من، مامان جان کلی دلم کباب شد ببخشید قول میدم آخرین روز باشه آخه امروز ساعت 10:30 دفتربایه منشی جدید قراردارم مطمینم که قطعی میشه واستخدامش میکنم وشماهم خوشحال میشی که مامان دیگه زودبیدارت نمی کنه
عزیزم الانم ساعت 1ظهرهست وشمادرخواب نازی توکالسکه ای ومنم منتطرم تاآقا بیاد دنبالمون وبریم خونه ،عکسات رومیذارم نازگلم
قشنگم خیلی خیلی دوستدارم زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
دوباره سلام عزیزم
امروز اتفاقای قشنگی واسمون افتاد وخوشحال بودیم
اول اینکه ظهر که ازدفتربرگشتیم دوست جونت اوردیم خونه[دخترناز همسایه]فقط 3ماه ازشما بزرگتربود و باهم کلی بازی کردین وشما خوشحال بودی وکلی ذوق زده شده بودی تقریبا 1ساعت باهم بازی کردین ودیکه دوستت بهونه مامانش روگرفت وبردیمش پیش مامانیش
دوم هم اینکه امشب وقتی آقا از بیرون اومد یه دسته گل وکیک خوشگل برا تولد مامانیت گرفته بود و....
ممنونم عزیزانم بخاطر حضور زیباتون توزندگیم
ممنونم خداجونم بخاطر اینکه بهترین همسرو بهترین دختر دنیارو بهم دادی
ممنونم خدا جونم بخاطر اینکه زیباترین لحظات روبرام رقم زدی
ممنونم خدا جونم بخاطر بزرگیت که همه زندگیمون پرکرده وهمیشه نگاه پرمهرت رونثارمون میکنی وتنهامون نمیذاری
خدا جونم دوستدارم
همسرعزیزم وثمینم دوستون دارم
نازنینم توی دفتر چقدر نازخوابیدی
دخترنازم بادوستش نازنین کلی بازی کرد
این پست درتاریخ 1392/01/31 نوشته شد اما عکسا رودرتاریخ 1392/02/گذاشتم