سلام به دردونه قلبم
سلام عزیزم سلام عشقم قشنگم
بالاخره ازسفربرگشتیم و اومدم تا برات ازسفرمون بگم قشنگم
ثمین جون جمعه صبح ازخاله میترا خداحافظی کردیم وراه افتادیم توی راه دختر خوبی بودی و خداروشکراصلا اذیت نشدی تا خود سمنان بیداربودی ووقتی میدیدی آقا عینک دودی زده به من نگاه میکردی تا عینکم بزارم به چشمای نازت وکلی خوشحال به آقانگاه میکردی که یعنی منم عینک زدم قربونت بشم موقع نهار هم آقا کلی این رستوران و اون رستوران رفت تاواسه یکی یکدونه خودش سوپ پیداکنه بالاخره نهارخوردیم وراه افتادیم خانمی بعدازکلی وروجک بازی خسته شدی وازسمنان تا خونه عمورضات« پسرعموی آقا» خوابت برد،نیم ساعت اول کلی خجالت میکشیدی و ازاون به بعدفقط وفقط بغل عمورضا بودی ومحکم بهش میچسبیدی
عزیزم این چندروز کلی خوش گذروندیم اول ازهمه رفتیم خیابان بهار ولباس وکفشای قشنگ قشنگ واست خریدیم وبعد هم دیدوبازدید اقوام
خانمی عزیزم توی این چندروز کلی واسه خودت خانم شدی احساس میکنم بزرگترشدی دیگه هرچی که بهت میگم وراحت متوجه میشی وعکس العمل مربوط به خودش رونشون میدی .عزیزم قبلا زیادباوسایل مربوط به خودت بازی نمیکردی اما حالا میری وبازی میکنی ووقتی خسته میشی میای بغل مامان تا نازت کنم
ثمین جونم کلی عکس ازاین سفرداریم که واست میزارم+
راستی آهنگ جدید وبلاگت هم من وآقابهت تقدیم میکنیم ،کلی خاطره ازش داریم که مربوط به این سفرمیشه
ودرآخرهم ازدوستای وبلاگیمون که خیلی واسم عزیزن تشکر میکنم که تواین مدت به ماسرزدن وواسمون پیغام گذاشتن ممنوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم عزیزان -*