دلتنگی های مامان
سلام ثمینم
عزیزم،قلبم،نفسم این اولین نامه مامان به عزیزمه
الان ساعت یک ربع به شش صبح جمعه 19/12/90 وتوروی پام داری لالا میکنی عزیزم دلم برای مامانم تنگ شده
مامان جان تواین دنیا هیچ کس جزمامانت به فکرت نیست .نمی خوام ثمینم مثل من مظلوم بشی قلبم روحم برای مامانم می تپه دلم خیلی براش تنگ شده خوش به حالت که مامان داری مامان من خیلی خوب بود یه فرشته بود که حیف بود تواین دنیا باشه اماای کاش بود وتورومیدید کاش بودوتوروتوبغلش فشارمیدادت ،کاش بود وبوست میکردکاش بود.....میدونم اولین نفری بوده که تورودیده وبادستای قشنگش توروازخدا گرفته وبوسیدت وبعداومدی به این دنیا
ثمینم عزیزم مامانی خیلی دوست داره خیلی قدرعزیزات بدون این دنیاخیلی نامرده
عمرم خیلی دوست دارم توتووجودم بودی الان نفسمی عمرمی مامان منم من خیلی دوست داشته به من شیرمیداده وقتی گریه میکردم دلش کباب میشده وقتی می خندیدم انگارهمه دنیاروبهش میدادن آره الان می فهمم اما چقدردیر حالاکه تورودارم میفهمم مامانم چه حسی داشته اما دیگه نیست تا دستاشوببوسم نیست که نگاش کنم نیست که به پاش بیفتم وبغلش کنم نیست تا ببوسمش ثمینم نیست نیست دلم براش تنگ شده مامان مراقب من وثمینم باش