عید سیده کوچولوی من مبارک باشه خوشگلم
لباس عید بپوش ومیان شهر قلبم بیا
که عید بی تو فقط برگه ای ست در تقویم
دختر نازنینم ثمینم روزهای زندگیمان گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی به گرمای وجود پر برکتت درثانیه ثانیه خوشبختیمان
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت دلم میخواهد تمام وجودم در دستان تو کودک 21 ماه ام باشدکه معنای کامل آرامش را دریابم وتنها آنجاست که مکان امن عاشقانه های من است
بعداََنوشت:
عزیزم دختر نازنینم سلام
مامان جون امروز هم تمام شد چقدر روز زیبایی بود همه چیز عالی و خوب
نازنینم از دوروز پیش درتدارک کارای امروز بودم خیلی کارداشتم اما یه ذوق زدگی خاصی تو وجودم جولان میدادکه همه کارهارا با لذت انجام میدادم درست حال وهوام مثل روزایی بود که خودمون واسه عید نوروز آماده میکنیم
آره منم مثل همون روزا تمام خونه روبرق انداختم برای رسیدن این روز عزیز لحظه شماری میکردم آخه عید مخصوص شما بود چه لذتی داره که دوستان وعزیزانمون میان وبرای دیدنت برای اینکه بهت تبریک بگن برااینکه ازدستای کوچولوت عیدی بگیرن وبگن پولت برامون برکت میاره
مامانی نمیدونی چقدر بخودم میبالیدم که مامان یه سادات کوچولو هستم
قربون چشمای معصومت بشم من الهی
شب قبل از عید خانواده همسری دعوت کردیم ومامانی همزمان هم غذا ومخلفات سفره رو آماده میکرد وهماینکه داشت عیدایه مخصوص سادات کوچولورو آماده میکرد نمیدونی چه بدو بدویی داشتم تازه بعداز اینکه مهمونی تموم شد شروع کردم به دوختن لباس عیدت خوشگلم وتا ساعت 4 صبح پا به پای مامانی بیدار بودی وتنهام نذاشتی وباهم خوابیدم
صبح روز عید هم از ساعت10 مهمونها اومدن وبا دیدن کوچولوی نازنینمون کلی قربون صدقت میرفتن وشما هم بیا ببین که چقدر ناز میریختی وتا شب ادامه داشت
شام هم خونه آقاجون دعوت بودیم ودایی محمد ودایی علی آقا هم اومده بودن شما هم که کلا بعد از 10 دقیقه میونت با همه خوب میشه کلی خوشحال بودی وبازی کردی
الان خیلی خستم اما اصلا دوست نداشتم برم وبخوابم چون میخواستم بیام وبرات بنویسم وخوشحالیم وبیان کنم
خوشحالی از بابت حس خوبی که دارم خوشحالی از بابت اینکه مامان یه سادات کوچولو هستم خوشحالی بابت اینکه روز زیبایی داشتیم
وعیدی سادات کوچولوی ما برای دوستای خوب مجازیمون:
یه دنیا آرزوهای خوب وقشنگ همراه با سلامتی وخنده های ته دل
برایتان دنیایی به زیبایی هر آنچه که زیبایش میدانید آرزو میکنیم.
عشق هدف حیات و محرک زندگی انسانهاست و زیباتر از عشق چیزی ندیده ام
به خاطر عشق است که فداکاری می کنیم.به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایییییییییییییییییییییییی می نگریم
و ابعاد دیگری می یابیم.به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینیم و زیبایی را می پرستیم.به خاطر عشق است که خدا را حس می کنیم و او را می پرستیم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنیم...
کانون گرم خانوادیتان پر از عشق
امروز خدارا بسیار سپاسگذارم
دخترم دید آقا داره روی اسکناسهارو مینویسه که رفت ودست بکارشد
گیر داده بودی به تنگ ومیگفتی مانی ،فکرمیکردی توش ماهی داره
داری واسه مامان دلبری میکنی تا دعوات نکنمو......
لباس ثمین جونم ،مبارکت باشه
وای روی ابرام وقتی دستاتو دور گردنم حلقه میکنی
درحال قند خوردن وانتخاب یکی از عیدی ها واسه خودمون
هورااااااااااا انتخاب شد
اینم یه عکس سه نفره با سادات خونمون
باباحاجی همراه دوتا نوه دختری (شادی دختردایی هادی جون)
عاشق اینجوری نگاه کردنتم
مگه میشه مجله ببینی وشروع نکنی به نقاشی کشیدن
داری برای امیر پویا ناز میریزی......
حالا دیگه 10دقیقه گذشت و....
این آقا هم می خواد یه آهنگ بذاره تامن نای نای کنم ها.....زود دیگه
کلی با عمو مهدی بازی کردی وغش کردی از خنده
دخترم خسته شده ورفته بغل مامان پروین
وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن میگردد، با تمام وجودم آرزو میکنم لبهایت در آن نزدیکی باشد !
ثمین سادات من تا این لحظه ، 1 سال و 9 ماه و 3 روز و 11 ساعت و 46 دقیقه و 27 ثانیه سن دارد
عید دیدنی امیر علی جونم در ادامه
عزیزم دخترکم روز جمعه هم دوست خوبم زنگید وگفت که میخوان بیان خونمون کلی ذوق زدشدم اما ازاینکه عیدی های مخصوصمون تموم شده بود ناراحت بودم تا اینکه یهویی ذهنم جرقه زد ودست بکارشدم ودریک اقدام ماهرانه یک عیدی خیلی زیبا برا امیرعلی جون درست کردم خودم که خیلی خوشم اومد
تا اینکه بالاخره اومدن وخوشحال وسرحال با هم سرگرم صحبت کردن بودیم که یه دفعه دیدم امیر علی نیست رفتیم سر وقتش تو اتاق ثمین که
ممنونم دوست خوبم که پیشمون اومدید وخوشحالمون کردید
امیدوارم همیشه درکنار خانواده شاد وسلامت وخوشبخت باشید