ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

این روزای ما وسه روز سفر پاییزی به مشهد

1392/9/12 3:18
2,077 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز جونم نفسم

خیلی وقته که از شیرینکاریات  وماجراهایی که برامون اتفاق افتاده ننوشتم اصلا فرصت نشد راستش شب زنده داریامم تموم شده نمیدونم چرا خوبالو شدم و یهوی در کمال تعجب ساعت 12 شب دیگه خوابم برده ،فکرکن

قشنگم تو این مدت خیلی خانم شدی دخترنازم به مامانی تو کارای خونه کمک میکنه البته درحد خودت اگه آشغالی تو خونه باشه برمیداری ومیاری میندازی توظرف شویی لیوان آب که میخوری به اصرار میخوای بزاری تو ظرف شویی یا روی میز وسایلت و جمع میکنی ومیبری تو اتاقت و....کلی کاری خوب دیگه

ثمین جونم  چندروز هوا خیلی سرد شد ومنم با لباسای زمستونیت میبردمت بیرون ومهمونی کلی خوش تیپ شده بودی وهمش برا مامانی ژست میگرفتی ومودب میشدی تا ازت عکس بگیرم

عشقم

نفسم

یه روزم همراه با فرهناز وامیرعلی رفتیم خونه مادر بزرگه وکلی بازی کردی وخوشحال سرحال رفتیم خونه آفاجون وتا تونستی کابینت وکشوهای آشپز خونه رو برانداز کردی تا ببینی چه خبره بعدشم رفتی سروقت وسایل عمو ودسته ایکس باکس برداشتی وشروع کردی به بازی کردن

جونم

عمرم

گلم

خوشگلم

بازی

البته شب بعدشم به خاطراینکه عمه جون از تهران برگشته بود دوباره رفتیم خونه آقاجون وشما خوشحال از این بابت کلی ذوق زده بودی اینم لباسی که عمه زحمت کشیده بودن وبرات هدیه اوردن

قزبونت برم من که هر جا لب تاپ ببینی باید برات جوجه وطوطی وگاو .... برات سرچ کنن

ثمینم

عشق

لباس

 عزیزم هفته پیش با خاله سمانه ودوقلوهای نازش وعمو مسعود سه روز تعطیلی رو رفتیم مشهد خیلی خوش گذشت صبح ساعت 10 راه افتادیم وبین راه یه جا ایستادیم برااستراحت وای چه ذوق زده شده بودی از دیدن هاپو وگله گوسفند واصرار داشتی ببریمت پیششون

نفس

سفر

عشق من

 

ساعتای 12 رسیدیم مشهد ویه راست رفتیم مرکز خرید یه لباس خواب ویه وسیله بازی ویه ساعت واست خریدم که متاسفانه روز بعدش ساعتت گم کردی چه حیف آخه خیلی بدستت میومد ووقتی ازت میپرسیدم ثمین ساعت چند؟ میگفتی 10 قربونت بشم من

 

وبعد از خرید هم به دعوت آقایون بمناسبت افتتاحیه شرکت جدیدشون نهار دعوت شدیم رستوران بابا قدرت البته کلا سفر مشهدمون به این مناسبت بود

رستوران

فضای خیلی زیبایی داشت من عاشق بخش عکاسخانه سنتیش شدم وتصمیم گرفتیم یه عکس سه نفره بگیریم اما خانمه گفت دوربینش خراب شده وکلی خورد تو ذوقم آقا هم قول داد که میریم الماس شرق وعکس میگیریم

نفس

خوشگلم ژست گرفته

جونم

یه گوشه از محوطه هم یه قفس پر از اردک وجوجه اردک بودکه دیگه شما ول کن نبودی وهمش میرفتی ومیگفتی جوجه وقورباغه تو میبردی وبهشون نشون میدادی بزور از اونجا اومدیم بیرون

نفسم

جونم

عمرم

رفتیم پارک ملت وقتی پیاده شدیم نماد نه نه سرما دیدی واز نگاه کنجکاوت معلوم بود که چی میخوای دستت  گرفتم وبردمت تا بریم وازش سر دربیاری الهی فدات بشم من که میترسیدی بهش نزدیک بشی

قربونت

هوا واقعا سرد بود وچون وسایل بازی مناسبی برا شما ودوقلوهای خاله سمانه نبود زود برگشتیم وتصمیم گرفتیم بریم خونه استراحت

نازنین مامان تو خونه گیر داده بودی به ظرف تنقلات وبا خودت راه میبردی ومنم برا اینکه یه موقع مبادا از دستت بیفته وآسیب ببینی پشت سرت راه میرفتم دیگه کلافه شده بودی از دستم فرار میکردی وبا نگاهت بهم میفهموندی که مامان نیا دنبالم دیگه

1

2

3

باز اومدی مامان نی نا

4

مامان نی نا توروخدا نیا دنبالم دیگههههههههههههه

20

قربونت برم من الهی ،این لباس خواب رو واست خریدم که بهت خیلی خیلی میاد

22

6

بعد از اون رفتیم بیرون دور دور وبعدش هم خونه علی دایی

آره تعجب نکن واقعا رفتیم خونه علی دایی هااااااااااااااا

آخه کلا خانواده آقا اسم داییاشون اول میاره حسن دایی ،محمد دایی وعلی دایی

واز شانس ما خانواده محمد دایی هم اونجا بودن وکلی خوشحال شدیم که دیدمشون شما هم که کلا نوه اول خانواده هستی همه خاطر خواهت هستن و کلی قربون صدقت رفتن ودیگه همه حواسا به شما بود روز اول سفر پاییزمون عالی بود

تا اینکه روز دوم ساعت 10 صبح بعداز خوردن یه صبحانه مفصل زدیم بیرون وبا خاله سمانه قرارشد بریم خرید کفش وپارچه

7

2

4

بعداز خرید آقایون پیشنهاد نهار دادن که ماهم با کمال میل قبول کردیم شما هم گیر داده بودی به دوق تا بازش کنی ونوش جان کنی ونهار نخوردی وفقط سالاد ودوق

6

8

نمیدونم اما خسته بودیم وزود اومدیم خونه ،من وشما سرگرم پروژه نهار خوردندنت بودیم وآقا هم رفت نمایشگاه برا خرید دوربین هورااااااااااااااااااااااااااااا دیگه عکسای با کیفیت میگیریم آخه یه مدتی هست دوربینمون خراب شده ومن با مبایلم عکس میگرفتم

آقا که اومد سه تایی آماذه شدیم ورفتیم مرکز خرید پروما فقط به قصد اینکه شما رو ببریم سرزمین عجایب برا بازی کلی خوشحال بودی وخوش گذروندی خوشگلم

واما روز سوم همراهای ما برگشتن نیشابور برا اینکه باید برا مدرسه دوقلوها ناز آماده میشدن

ماهم به دعوت مامان پروین رفتیم روستا خونه آقا جون اونجا هم عمه زهرا ونه نه شیرین وعموی آقا رو هم دیدم اولش شما خجالت میکشیدی اما 10 دقیقه نشده بود با هاشون راحت بودی بغلشون می رفتی ومیخواستی ببرنت پیش هاپو

روستا

خونه نه نه شیرین نازنین ودوست داشتنی

نه نه شیرین

عمه زهرا آقا

7

فاطمه ،دخترعمه آقا

8

واون روز هم تموم شد وماهم برگشتیم خونمون سفر کوتاه وخوبی بود ومهمتر از همه اینکه بهت خوش گذشت

عزیزم نازنینم میدونم که بهترین دارم واز خدا ممنونم برای اینکه بهترین بهم هدیه کرد عزیزم برای من بهترین بهترینی

خدایا شکرت خدای من ممنونم

جونمی

عشق مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

مامان نیلوفر
29 مهر 92 23:56
ماشالله به این دختر ناز دوست داشتنی قربون اون موهای فرفریش! به ما سربزنید خوشحال میشیم


سلام عزیزم
ممنونم شما لطف دارید
چشم اومدم گلم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 مهر 92 2:26
مرسی عزیزم لطف داری ممنونم که بهمون سر میزنی دوست خوبم


خواهش میشه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 مهر 92 2:46
ای بابا شبها هم نیاییم نی نی وبلاگ کی بیایم از دست وروجکهامون


آاخ گل گفتین
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 مهر 92 3:07
فعلا صبر کن


هستی
30 مهر 92 8:34
سلااااااااااااااااااااااااااام
قبل ار هر حرفی پیشاپیش عید سعید غدیر خم به شما خواهر عزیزم وهمسر محترم تبریک میگم.
بر عید غدیر عید اکبر صلوات / بر چهره ی نورانی حیدر صلوات
بر فاطمه این عید هزاران تبریک / بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات . . .
عید غدیر بر شما مبارک


قربون ثمین برم دلم براش تنگ شده بود .خاله این چند روز سرش شلوغ بود دیر شد که بهت سر بزنم .خوب خاله جان من دعا کردی رفتی مشهد ،خواهری امیدوارم خواهر کوچیکت دعا کرده باشی.چه عکسهای قشنگی خوب مامانی من میرم خانه بابا بزرگ باید یک بررسی بکنم خانه بابا بزرگ خوب من نوه شون هستم عیبی نداره چه لباسهای خوشگلی که تن ثمین هستش خیلی زیبا به خصوص بافتنی صورتی،دست عمه ومامان درد نکنه برای ثمین لباس گرفتن .
مامانی ثمین به خاله اش رفته که اون برگه قیصی آلو میخوره .منم که میام شاهرود از بازار از این برگه وآلو میگیرم در طول روز میخورم به قول مازیار آنقد رنخور به من بده واقعا خوشمزه هستش.
چه عکسها ی خوشگلی گرفتن این مادر دختر عکس یکی مانده به آخری خیلی نازه ،
خوب خاله جان میبوووووووووووووووووووووووووووووووووووووسمت مراقب خودت باش

سلام عزیزم خوبی خواهری
ممنونم عیدشماهم مبارک
انشاله همیشه به شادی باشید ووقتتون پراز خوشی باشه عزیزم
مرسی شما بما لطف داری گلم
میام برات میل میکنم عزیزم انشاله این دفعه بهت میرسه امیدوارم
محمد و ترانه
30 مهر 92 9:09
سلام خوبی؟
امروز تولد اقایی مه .
کلی بزن و برقص داریم خوشحال میشیم تو جشن مون شرکت کنی .
فقط کادو هم یادت نره محمدو که میشناسی





سلام عزیزم خوبیم
اومدم ممنونم دعوتم کردید
چششششششششششششم یه کادو توپ میارم حالش ببریم
هستی
30 مهر 92 9:16
خواهری به ایمیلت سر بزن.


چشممممممممممممممممممممم
چه خوب
سمیرا
30 مهر 92 9:44
سلام جیجر آپم
مامان حدیثه سادات
30 مهر 92 10:43
سلام ماشاالله به این دخمل ناز و مامان خوشملش،
ممنون که به وبم سر زدی.
میتونم بپرسم شما کجا زندگی میکنی؟
من قم زندگی میکنم


سلام عزیزم ممنونم شما لطف دارید
خواهش میشه وب زیبایی دارید واز دیدنش لذت میبرم
قشنگم ما ساکن نیشابور هستیم
مامانی درسا
30 مهر 92 10:50
عزیزم همیشه خوش باشی جاهای خوشگلی رفتی غذا نوش جونت ...... خریدات هم همین طور و حیف ساعت خوشکلت ....... میگم حالا ساعت چنده ثمینی ؟


ممنونم خاله جون
مرسی عزیزم آره خاله جون ساعت قشنگی بود اما......
دهههههههههههههههههههه
مامان بردیا شیطون
30 مهر 92 11:58
ای جوووووووووووووووووووووونم قربون ژست گرفتنت بشم عسلم.............

ماشالا به این دخمل ناناز.....



************************







*************************







خوشبختی ما در سه جمله است ...

تجربه از دیروز ,

استفاده از امروز ,

امید به فردا ...

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه میکنیم

حسرت دیروز , اتلاف امروز , ترس از فردا ...

دکتر علی شریعتی




سلام دوست خوبم

آره هرموقع تیپ میزنه اینجوری ژست میگیره

عزیزم متن زیبایی بود ممنونم


اعظم
30 مهر 92 12:07
عزیزم همیشه به سفر و شادی باشید .
عکس اخر با ثمین جون خیلی فوق العاده شده مخثوثا با نگاه ناز و زیر چشمی ثمین جون .
خودت هم مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی .
ثمین جون با لباسهای هنرمندانه ای که مامان گلش براش بافته فوق العاده شده بود گلم
همیشه شاد باشید .



ممنونم عزیزم خواهش میکنم نگاهتون زیباست عزیز
شم بما لطف دارید مرسی
همچنین شما
مامان نوژاجونی
30 مهر 92 12:47
همیشه به گردش عزیزم .ایشاله که بهتون خوش گذشته باشه عکسای مادر دختریتون حرف نداشت .عاشق سالاد خوردن ودوغ خوردنش شدم.ببوس نازدختری رو


سلام عزیزم
ممنونم قشنگم
شما لطف دارید
چشم شما هم نوژاجونی ببوسید محکم
مامانی کسرا
30 مهر 92 20:47
خدااااا چه مامان و دختر نازی ی ی ی ی ی
زیارت قبول،همیشه به سفر خانم خانماا
عکساتون خیلی ناز شدن،خوشبحال ثمین جون با این دختر خاله های مهربونش


ممنونم عزیزم شما لطف دارید سودابه جان
مرسی دعا کردیم شما رو
تشکر نگاهتون زیباست عزیزم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 5:14
اپم



چه عجب اومدیم


دیگه داشتم از انتظار

مامان ضحــــــــــــا
1 آبان 92 8:31
سلام
هميشه به گردش و شادي
به به لباسهايي كه ماماني برات بافته چقدر بهت مياد ثمين جوندست مامان مينا درد نكنه
عكسها هم عالي هستن.

راستي سيده كوچولوي ناز عيدت پيشاپيش مبارك


سلام دوست جونی
چشماتون قشنگ میبینه مرسی
مرسی خاله جون عیدشماهم مبارک
تورج
1 آبان 92 9:19
مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق!
عشق سرگرمی‌اش آزار و تسلاست رفیق!

قیمت یک سحر آغوش چشیدن، صد شب
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق!

نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی خاص‌ترین لذت دنیاست رفیق!

بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
آبش اما فقط از دور گواراست رفیق!

اسم آن روز که نامیده‌ای اش روز وصال
در لغتنامه‌ی من «روز مباداست» رفیق!

«نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد»
بنشین شعر بخوان، دور جوان‌هاست رفیق!



سلام ممنونم خیلی زیبا بود
مامان آناهیتا
2 آبان 92 0:00
همیشه به سفر و خوشی و شادی
خیلی لذت بردم از عکس ها و عاشق نه نه شدم خدا سلامت نگهش داره براتون

یه بوس محکم هم برای این دختر نازنین
عید غدیر مبارک عزیزم


ممنونم قشنگم
مرسی آره خیلی خیلی دوست داشتنیه هنوز باهاش برخورد نداری واله
تشکر آناهیتا جون ببوسید
عیدشما هم مبارک
مامان امیرعلی
2 آبان 92 13:57
سلام عزیزم عیدتون مبارک . ثمین جونم ایشالا همیشه بهت خوش بگذره درکنار مامانی وبابایی . قربونت برم


سلام عزیزم ممنونم مرسییییییییییییییی
مامان علی خوشتیپ
4 آبان 92 15:27
به بهههههههه زیارت قبول...همیشه به سفر
حسابی خوشگذروندینا
لباس بافتنی های ثمین جون کارد خودتونه؟خیلی بهش میاد ماشاالله
یه لحظه فکر کردم رفتین خونه علی دایی
آخرش تو الماس شهر عکس گرفتید؟
آخییییییییییی ننه شیرین چقدر دوست داشتنیهفکر کنم منم پیریام این شکلی شم
عکس یکی مونده به آخری معرکـــــــــــــــــــــــــس


سلام عزیزم خوبید دلتنگتون بودیم
آره عزیزم خودم بافتم براش چشماتون قشنگ میبینه

نه آخه فرصت نشد بریم الماس شرق قرار به سفر بعدی افتاد
آره خیلی خیلی خواستنیه اینقدر مهربونه
ممنونم شما لطف داریدنازنین
مریم مامان نیکان
6 آبان 92 16:20
عاشق اون لباس بافتنی ثمین جون شدم،خخخییلی نازه
زیارتتون قبول باشه
عکس خودتون و ثمین خیلی نازه،ثمین مامان خوشگلی داره ها


عزیزم
قابلی نداره دوست دارید وچشمتون گرفته میخواین براتون ببافم
مرسی شما دیگه شرمندم میکنین
مریم مامان نیکان
7 آبان 92 11:01
اگه نیکان دختر بود حتما" میگفتم واسش ببافی


الهه مامان روشا جون
12 آبان 92 0:51
همیشه به سفر خیلی توضیحات کامل و عکسای زیبایی بود.
مینا جون خوشحالم که مجددا روی ماهتو میبینم.ایشالا همیشه و هرکجا که هستید خوش باشید.


ممنونم عزیزم شما لطف دارید
همچنین شما
مامان نگین
30 آبان 92 10:22
عزیزم چه نه نه ی دوست داشتنیی یاد مادر بزرگ خدابیامرزم افتادم وقتی میرفتیم خونشون همیشه جیباش پر بود از نخودو کیشمیشو ابنبات یادش به خیر
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی آره خیلی دوست اشتنی ومهربونه خدا مامان بزرگتون بیامرزه
مامان نگین
30 آبان 92 10:23
لباسای بافتنیش منو کشته خیلی قشنگن مبارکش باشه
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی چشماتون قشنگ میبینه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 دی 92 4:00
عزیزم امشب امدم وبتو دارم تماشا میکنم اما همش میخورم به رمز اخه چراااا اگه پستات رمز ثابت داره بهم بده الان هستی