خدایا شکرت که ثمین مفهوم عشق فهمید
سلام نازنین مامان
این هفته هم باخبرای خوبی اومدم پیشت
عزیزم این هفته رو با انرژی شروع کردیم ودوتا مجلس عروسی دیگه هم داشتیم وکلی با هم نای نای کردیم شب دوشنبه هم طبق معمول آماده شدیم که یهویی دیدم ای دل غافل رفتی ولاک قرمز برداشتی ودرش باز کردی ومیخواستی انگشتای پات لاک بزنی که روی پات رنگ آمیزی کردی
البته این عکسا مربوط به یه روز دیگه هست
بالاخره رفتیم تالار آقا جون اینا هم دعوت بودن وشما با دیدن عمه ومامان پروین کلی خوشحال شدی اولش آروم سر جات نشسته بودی ولی طولی نکشید که شما ول کن نبودی وسریع میرفتی وسط تالار وشروع میکردی به نای نای کردن چند باری گفتم شاید خسته شدی وبغلت کردم اومدیم سرمیزمون اما هنوز ننشسته دوباره پشت سرت راه میوفتادم بخش جالبش اینکه وقتی آقایون اومدن قسمت خانم ها {که البته کم نبودن} شما خیلی صمیمی میرفتی وباهاشون میرقصیدی هر کس نمیدونست فکر میکرد ما از فامیلای نزدیک عروس وداماد هستیم که همش وسطیم
بالاخره اون شبم با خوشی گذشت
شب بعد خونه بابا حاجی اینا رفتیم وچون پارک درست روبروی خونشون هست شما کلی خوشحال بودی اول برا باباحاجی کلی دلبری کردی و بعد دوچرخه سواری کردی بعدش مهرداد خاله اومد واز دیدن هم ذوق زده شده بودید وبعد هم موقع رفتن بردمت پارک وبه قول خودت تاب تاب عباسی قربونت بشم من که مثل طوطی هرچی که میگم تکرار میکنی خوشگل من
مامانی این دو روز اخیر کمی حالش بد بود نمیدونم چرا؟ البته میدونم وبه شما میگم آخه آقا خبرنداره
قضیه از این قراره که یه روز آقا رفته بود مشهد واسه یه قرار کاری ومنم چون دیدم آقا نهار نیست براشما غذا درست کردم وخودم غذای دیروزش خوردم واون غذای مونده باعث شد که معده درد بگیرم و....... همینم باعث شد دوروز بی حال باشم
وای که چقدر بد بود البته الانم خوب خوب نشدم ،کلی جوشونده وعرق چهل گیاه خوردم اما .....
قشنگ مامان امشبم رفتیم خونه آقا جون اینا وبرا همه کلی بلبل زبونی کردی ودل همه رو بدی عمه که امشب کلی خندید ومطمینم هنوز داره بکارای تو فکر میکنه
آخه اول گفتی نای نای ووقتی آهنگ واست گذاشتن شروع کردی به رقصیدن آفرین کلی پیشرفت کردی انگار این عروسی های هر شب یه مزیت داشته آقا جون عمو ومامانی هم اومده بودن واست دست میزدن وشما هم همینطور ادامه میدادی وموقعی که آهنگ تموت میشه میخواستی تکرار بشه متاسفانه از رقصت عکس ندارم چون مشغول فیلم گرفتن بودم
بعد هم خواستی تا واست جوجه وگاو وطوطی سرچ کنه که با دیدن عکس جوجه ها که در اصل خانواده جوجه بودن عمه گفت وای چه همه ودستاش به نشانه تعجب از هم باز کرد هنوز به ثانیه نرسیده بود که شما سریع حالت دستاش تکرار کردی ومیگفتی وااااااای ....... چقدر خندیدم عمه غش کرده بود وشما هم هر بار بادیدن این عکس همون حالت تکرار میکردی وبرای آقا ومن وعمو ومامانی انجام میدادی قربونت برم من نازنینم که اینقدر شیرینی
عزیزم دوست داریم قد تمام ستارهای آسمون
راستی هنوزم ماجراداریم بریم ادامه مطلب
تواین هفته دوتا جلسه کاری داشتم که برا همین شما رو بردم خونه آقا جون اینا چون اگه میرفتی خونه باباحاجی به دلیل اینکه مهرداد جونم اونجا بود شمادوتا دیگه خونه روسرتون میذاشتین وخیالم راحت نبود
روز اول باتاکسی رفتیم وشما هم گیر داده بوده به عینک دودی ومیخواستی خودت بزنی وموفقم شدی آخه عزیزم عینک خودت شکسته وباید بریم مشهد تا برات بخرم اینجا عینک استاندارد برا شما نی نی های نازنین نداره
وروز دوم هم زودتر اومدیم بیرون تا بیان دنبالت وشما هم شروع کردی به کنجکاوی و.....
قربون حس کنجکاویت برم من الهیییییییییییییییییییی
عزیزم نازنینم هر روز با کارای قشنگت غافل گیرمون میکنی وحالا یه چند روزی هست که خاله بازی یاد گرفتی وبا عروسکات بازی میکنی بهش جی جی میدی ،می خوابونیشون،لالایی میخونی ،باهاشون حرفایی میزنی که ما متوجه نمیشیم اما میدونم داری براشون از دوست داشتنت از احساس قشنگت میگی
عزیزم نازنینم فرشته مهربونم
یاد بگیر وهیچ وقت فراموش نکن عشق و دوست داشتن بهترین چیزایی که باید همیشه توی دلت باقی بمونه
خدایا ممنونم
خدایا شکرت که توی وجود دخترم دارم عشق میبینم