گاهی اوقات
گاهی اوقات ...
آدم دلش یک آشپزخانه آرام
یک لیوان چای
و مادرش را می خواهد.
امشب حالم خیلی خوب بود و هنوز تو حال هوای تولد بودم شما رو خوابوندم واومدم تو وبلاگ تا خاطره های این هفته ات رو بنویسم اما وقتی این متن خوندم.........
دلم خیلی واسه مامانم تنگ شد انگار عمق احساسات این متن من برد توی خودش اول خوندمش وخواستم برای آقا هم بخونم که روی کلمه گاهی اوقات سکوت کردم ودیگه زبونم یاریم نکرد تا ادامه شُ بخونم وچشمام تار شد واشکای دلتنگیم سرازیر شد وقلبم داشت می ایستاد
آره واقعا منم همین میخوام
مامانم عزیزم کاش بودی هنوز دوست ندارم کلمه خدا بیامرزت رو بزبون بیارم فکر میکنم هستی و.....
آقا وقتی دید من خیلی ناراحتم واشکام بند نمیاد گفت منم میزنم زیر گریه ها اما من نمیتونستم خودم کنترل کنم
که آقابرگشت گفت چیه عزیزم چایی میخوای الان برات درست میکنم که توهمون حال خندم گرفت
زن یعنی
لبخند در هجوم گریه ها آرامش وقت بی قراری های مدام
زن یعنی
تفسیر جمله ی " دوستت دارم "
یعنی
خدا هم زیباست، عجب نقاشی خوبی است
یعنی
فلسفه ی آفرینش یک آغوش
خود ِ زندگی ، احساسِ عریان
زن یعنی
زن ، مادر ، معصومیت تا بی نهایت ...
مهم نیست در چه سنی باشم
هر زمان چیز جدید یا عالی می بینم
دلم میخواهد فریاد بزنم ... " مامان بیا نگاه کن "