بوسه بارون
سلام ثمین جونی عزیزم نازنینم هر روز شیرین وشیرینتر میشی که من وآقا فقط بوسه بارونت میکنیم ولبخند رضایت قلبی به لبامون مهمون میکنی
عزیزم اونقدر کارا ورفتارات خواستنی شده که هر آن با یه چیز جدید مارو سوپرایز میکنی
بذار اینطوری بگم صبحا که از خواب بیدار میشی سر جات همونطوری دراز کشیده ای ومیگی ما ما ،ماما نی نا تا من بیام پیشت وبا لبخند زیبات بهم صبح بخیر میگی ومنم بوسه بارونت میکنم البته بعضی روزام که زودتر ازمن بیدار میشی اولش یکم سر جات بازی میکنی ووقتی حوصلت سر بره میای بغلم وپتو از روم میکشی ومیای بالاسرم و نازم میکنی ومیخوای با دستای کوچولوت سرم از رو بالشت بلند کنی منم وانمود میکنم که شما من بلند کردی ومیگی :پآششششششو ومیری پشت سرم ودودستی هولم میدی از روی تخت بحساب بلندم میکنی ومیگی :بی ییم ومیریم تو سالن ودور وبرت نگاه می کنی وبرمیگردی رو بمن دوتا دستاتو بسمت بالا میچرخونی وسوالی ازم میپرسی:آقا منم میگم نیست رفته سرکار وروز ما شروع میشه
معمولا صبحانه فرنی ،سوپ، سمنو،املت،نیمرو وآبمیوه طبیعی
نهارهم هرچی که درست کنم میخوری البته بگم آبگوشت که جمعه ها بساطش به راه رو خیلی دوست داری
میان وعده هاتم سوپ ،سمنو،کشمش، توت خشک ،پسته،بادوم زمینی،خامه شکلاتی ،دنت توت فرنگی ،گندمک،
شام هم همه نوع غذارو دوست داری مخصوصا سالاد الویه ودمی گوجه
از بین میوها هم موز،نارنگی،خیار،سیب،هندونه روخیلی دوست داری
واین میشه که شما تا شب از بین این منو خوراکیهای مورد علاقت رو انتخاب میکنی عزیز دلم نوش جونت
عزیزم شبا هم موقع خوابیدن میای میگی : ماما بوخابم و دستم میگیری ومیبریم جای پریز برقا ویکی یکی اشاره میکنی تا خاموشون کنم وبعدشم میریم روی تخت ومنم باید به پشت بخوابم وشما میای روی سینم وسرتو میذاری سمت قلبم وصورتت بسمت راست میچرخونی وشروع میکنی بشیر خوردن تا خوابت ببره وای که چه کیفی داره گاهی اوقات خودمم باهات خوابم میبره ومیشه زیباترین وارامش بخشترین خواب شبانه من
راستی اصلا با پتوت میونه خوبی نداری یعنی اصلا دوست نداری روت پتو بندازم وهمش کنارش میزنی حتی یک روانداز نازکم نمیخوای وتا خود صبح بدون هیچی میخوابی از بچگیت همینطوری بودی خوشگلم
این روزها خیلی خیلی عشقولانه شدی برا من برا آقات برا عروسکات
یه روز اومدی بهم میگی :ما ما دو یعنی دوست دارم منم پرسیدم چند تا میگی :دَ (10 تا) بعدشم دستاتو بردی بالای سرت واز هم باز شون کردی میگی :همه قربونت بشم که نفسمی
برا عروسکات شعر میخونی البته به زبون خودت باهاشون حرف میزنی بوسشون میکنی
این بگم یه روز پتوی کوچیکیات برداشته بودی ووسط حال پهن کردی وعروسکتو گذاشتی روش باهاش خوابیدی وبراش لالایی میخوندی وبعدشم بهش میگی : بو خاب
داشتم بکارام میرسیدم که یهویی اومدم دیدم که رفتی یک پلاستیک فریزر زیرش پهن کردی وبحساب داری عوضش میکنی منم رفتم پوشک اوردم وبهت دادم تا خیالت راحت باشه که خودش خیس نمیکنه
فدات بشم که مادری میکنی برا عروسکات بهشون شیر میدی باهاشون حرف میزنی نازشون میکنی هرچی میخوری اول تو دهن عروسکات میکنی و.....
عزیزم کی اینقدر بزرگ شدی کی اینقدر فهمیده شدی کی اینقدر.....
مامانی من دخترم نمیدونی چه لذتی داره که میبینم داری با دستای کوچولوت بهم کمک میکنی گاهی اوقات فقط بعشق این کارات میام وسفره پهن میکنم تا بیای وازم قاشق وچنگال بگیری وببری سر سفره بذاری تا بیای ولیوانارو یکی یکی ببری سر سفره بذاری تا بیای و ظرف غذارو بهت بدم وخودم هم از گوشش بگیرم وخم شم وپا به پات آهسته آهسته بیام تا تمام عشقتو همراهی کنم نمیدونی چه لذتی داره خوشگلم
عزیزمامان این مدت هم همش تو این ماجراهای قشنگ با تو بودم وبیشتر دوست داشتم تو دنیای واقعی باشم وبعداََ بیام تو این دنیای مجازی ثبتش کنم شاید الان خیلی یادم نیاد اما می نویسم
این چندروز مهمونی رفتیم خونه یکی از دوستان قدیمی که در حقیقت یک دوره چند نفره هست وهر چند وقت یکبار خونه یکنفره واین بارم خونه فرانک جون بودیم که فهمیدم یکی از دوستای دیگم بارداره وقراره یک نی نی ناز خدا بهش هدیه بده انشاله این دوران بخوبی میگذره وبسلامتی بچش بدنیا میاد الهی امین
خلاصه اینکه چون دوستان فرزند ذکور داشتن شما تنها دختر تو مهمونی بودی وچشم پسرا به دنبالتتتتتتتتتتتتتت
یعنی یک فیلم انیمیشن گذاشتیم تا شما بچه ها سرتون گرم باشه خدا میدونه چه صحنه ای دیدن که دهنشون باز مونده
یکروزم رفتیم خونه زن داداش زهرا جون ودوست خوبم لیلا جان بهمراه امیر علی خوشگلم واکرم هم اومدن خیلی خوش گذشت وشما وروجکا کلی سرو صدا براه انداخته بودید صدای خنده هاتون همهجا پیچیده بود
آخ آخ فدات بشم با کاهو خوردنت نوش جونت
ودر آخر خسته از کلی انرژی سوزوندن تو ماشین خوابت برد
قسمت خنده دارماجرا اینکه وقتی اومدیم خونه بیدار شدی وتو خواب بیداری بودی که من داشتم لباسامو درمیوردم وبلوزم که از بالاسرم در اوردم شما تو همون حالت خواب بیداری گفتی : دَ تی یعنی من آقا داشتیم منفجر میشدیم از خنده که اینقدر حواست جمه آخه وقتی میخوام لباسات رو عوض کنم با همین شگرد دَ تی بازیه (همون قایم موشک)
حالا موقع لباس عوض کردن خودمون شما مارو فیلم میکنی
راستی عزیزم روز جمعه 1392/09/15 که شما 22ماه و15روز داشتی اسم خودت گفتی مَمین
قربون اون مَمین گفتنات بشم من الهیییییییییییییییی