ماجرای این ویروس بد
بالاخره این روزایی که کلافم کرد داره تمام میشه عزیزم همه لحظات با عشق تو سپری میشن
الان که دارم برات می نویسم سرما خوردی و خوابی...
موقع خواب و بیداری دهنت و باز و بسته میکنی آخه بینیت کیپ شده ...
منی که شیرینتر از خواب چیزی سراغ نداشتم 5 روزه پا به پای نفسهات بیدارم با هر ناله کردنت تو خواب میمیرم و زنده می شم اون شب که تب داشتی دستاتو گرفته بودم تو دستم مدام بوسه میزدم نمی تونستم جلو اشکامو بگیرم ..
دخترکم
مراقب خودت باش تو برا من وآقا عزیزترین موجود عالمی من وآقا عاشقتیم ...
هرروز بیشتر از دیروززززززززززز
نازنینم از 4صبح جمعه تب داشتی وبعدشم حالت بد شد حسابی کلافه شدم متاسفانه دکترای متخصصم نبودن، پیش یه دکتر عمومی رفتیم اما متاسفانه تشخیص اشتباه کمکی به بهبودیت نکرد مامانی دلم آشوب بود میدیدم داری اذیت میشی وهیچکاری از دستم بر نمیومد فقط برا تسلی خاطرت میبردیمت بیرون دور دور تا حداقل کمی از دردت فراموش کنی شنبه صبح که حالت خیلی بد بود بردیمت پیش دکتر خودت و اقا بیرون سالن انتظار بغلت کرده بود وراه میرفت تا نوبتمون بشه اونقدر حالم بد بود ودلم مثل سیر وسرکه میجوشید که با زنگ مبایل یکی از مریضا بغض کردم و از خجالت اینکه گریم بگیره زدم بیرون وقتی دیدمت که چقدر بی حالی نتونستم خودم کنترل کنم واشکام میریخت
حس غریبیه این بغض, به سراغت که میاد تا اشک نشه و از گوشه ی چشمات نلغزه دست بردار دلت نیست.
هر چقدر که می خوای دل به دلش ندی,هر چقدر می خوای سر خودت را گرم کنی,لج میکنه انگار,میاد مینشینه یک جایی انتهای گلوت ,آنجا که می ترسی اگر دهن باز کنی,حتی به قدر یک کلمه؛بشکنه,بریزو بشه هق هقی که یکباره تمام دلتنگی هات ,تمام تنهائیهات تمام حفره های خالی وجودت و تمام دردایی که با بیچاره گی خوابوندی و پتو روی سرش کشیدی و آروم و پاورچین از کنارش بلند شدی که بری به زندگیت برسی ,بیدار بشه و آوار بشه روی دلت
و اون روز چه روز پر بهونه ای بود
از صبح اومده بود و هی سر به سر دلم میذاشت
و هی بهونه پشت بهونه..فرقی نمیکرد چی باشه
رفتیم پیش دکتر وتشخیص اسهال خونی من درست بود از بردنت به پارک منتقل شده بود ،دیگه دکتر داشت من آروم میکرد ومامانی اشکاش بند نمیومد
عزیزم انسانهای خوب تو این دنیا زیادن که خداوند اونا رو وسیله ای از طرف خودش برا کمک به بنده هاش انتخاب کرده دکتر تو هم یکی از این آدمای خیلی خیلی خوبه راستش نمیدونم شاید خیلی ها به این چیزا اعتقاد نداشته باشن اما من بارها بارها فهمیدم که دست این دکتر به قول معروف سبک وبرا تو خوب بوده اخه از مطبش که خارج شدیم شماتوماشین دیگه سرحال بودی وخواستی تا برات یه چیزی بخریم بخوری اومدیم خونه وشما خوابت برد وبعد از دو سه ساعت که بیدارشدی بهت یه موز دادم وبا ناباوری همش خوردی آخه هنوز داروهایی که دکتر برات تجویز کرده بود بهت نداده بودم
واون لحظه خداروشکر کردم یه نفس راحت کشیدم واز خوشحالی انگارانرژی مضاعف گرفتم وانگار میخواستم این مریضی رو از خونه بیرون کنم از لباس وتشک وملافه وپتوت بگیر تا عروسکاتو ریختم تو ماشین لباسشویی
عزیزم این چند روز خیلی برام سخت بود راستش از این ویروسه خیلی ترسیدم
اما حالا بهتری واز تمام دوستای نازم که این مدت بفکرمون بودن خیلی خیلی ممنونم عزیزان متشکرم که بهمون سر زدید وبرامون دعاهای خوب کردید انشاله همیشه شاد وخوشبخت باشید دوستون دارم وبه خودم میبالم که دوستای نازنین مثل شما دارم
خدایا شکرت به خاطر تمام نعمتهات بخاطر تمام داده هایی که به صلاحم بود و نداده هایی که مقدر نداشتی برایم
بخاطرتمام داشته ها ونداشته هام سپاسگذارم