دلم ...
سلام مامانم سلام دخترم عزیزم
امشب دلم گرفته واومدم تا برات بنویسم بنویسم از دلم که چقدر تنگه چقدر ....
آخه قراره کم کم اتاقت رو جداکنم وبذارم شبا تو اتاق خودت بخوابی
برا اینکه فکر کردم باورود نی نی داداشی ممکنه شبا اذیت بشی ونتونی راحت بخوابی دلم خیلی گرفته یعنی دیگه نفس ب نفست نمییتونم بخوابم
شبا همیشه یه دستت رو سینم میذاری و اون یکی دستت رو گردنم نفست توی صورتم میخوره وخوابت میبره حالا باید کم کم مامان از این حالت پر عشق جدابشه
دلم گرفته خیلی
دوست نداشتم از خودم جدات کنم اما نمیشه هرچی فکر کردم وسرچ کردم دیدم اینطوری بهتره
اولش گفتم نی نی داداشی رو از همون اول جدا میکنم اما دیدم حداقل تا 8ماهگی نمیشه و....
حالا هم تصمیم گرفتیم که برا راحتی خودت واینکه خودت در آینده اذیت نشی تو اتاق خودت بخوابی
اتاقت رو رنگ میکنیم سبز ونارنجی وکلی دکور وبرنامه براش دارم که همه جوره راحت باشی وبهت ضربه نخوره
یکی اینکه اولش جذابیت اتاقت شرطه ووسایلی که دوست داری یه میز برا اینکه ثمین پیکاسومون راحت بتونه نقاشی بکشه
عکس سه نفری از خودمون که جلوی چشمت باشه که در همه حال مامان وآقا کنارتن
اینکه شبای اول وقتی خوابیدی ببرمت تو اتاق رو تخت خودت بخوابونمت تا اینکه وقتی صبح بیدارشدی با تشویق وجایزه ازت استقبال کنم
چراغ خواب شلمن دوست داری برات میخرم تا برات خوشایند باشه
محل خواب خودمونم میاریم نزدیک اتاقت آخه متاسفانه اتاق خواب مامان وآقا طوریه که میشه گفت یجورایی ازت دوره ومیدونم خودم تا صبح آروم قرار ندارم پس با این اوصاف یه مدتی من وآقا هم باید از اتاق خودمون جدابشیم وبیام تو سالن جا پهن کنیم وبخوابیم اما لازمه وبرامون میدونم که خوشاینده
امیدوارم این مرحله از زندگیت رو هم بخوبی پشت سر بذاری وهیچ مشکلی برات پیش نیاد
خودم که واقعا برام سخته امشب وقتی خوابوندمت وبلند شدم بهت نگاه کردم که چه پاک ومظلوم خوابیدی دلم خیلی گرفت اشک تو چشام جمع شدواومدم تا برات بنویسم که برام سخته خدایا کمکم کن
4 دی 93 20:42


4 دی 93 20:44
8 دی 93 9:36











8 دی 93 14:57
8 دی 93 20:48
9 دی 93 11:03


12 دی 93 2:47







12 دی 93 14:44
