روزهای بعد از 1000روزگی وتولد بازی ثمین جونی
سلام عزیزه جونم دخترکم چه روزهای زیبایی یکی پس از دیگری داره میاد وبا اومدنش برگی تازه از عشق تو صفحه زندگیمون بیادگار میذاره
بعد از جشن 1000 روزگی زیبات همش تو حال وهوای تولد بودی ومیومدی میگفتی منونم مامان برام تولد مبارک گرفتی هر شب میگفتی آلنگ بذار بلقصم ومیرفتی لباساتو عوض میکردی ومیومدی شروع میکردی کلی با ناز به رقصیدن واون لحظه هاست که خونمون پر از بارون عشق میشه وما بدون ترس از خیس شدنش لذت میبریم
چقدرسخته که نمیتونی ازحست بگی یابنویسی فقط میتونی یه جمله بگی اونم اینکه باتمام وجوددوستت دارم . .
این روزهای شیرین با اومدن اول هر ماه شیرینتر شیرینتر میشه وتو بزرگ وبزرگتر خانم خانم تر و.....
عزیزم تو این مدت برا دیدن هرچه بیشتر لبخند وشادی کردنت مشغول تولد بازی بودیم وبی بهانه کیک درست میکردم و تولد میگرفتیم با هم ودرکنار هم
یه شب هم به بهونه اینکه خونواده آقا جون اینا نتونستن تو جشنت شرکت کنن بعد از اومدنشون کیک وغذا درست کردم ورفتیم خونشون و بقول خودت تولد مبارک گرفتیم کلی از دیدن شادی وذوق زدگیت لذت میبردم وخداروشاکرم که همیشه در کنارمونه
یه هفته ای خونمون پر شده بود از بوی کیک تا اینکه رفتیم مشهد برا خاطر وقت دکتر من برا داداشی واونجا هم به بهانه تولد عمه جون دوباره کیک خریدیم وبا عمه تو جشن تولدش شرکت کردی
خلاصه این روزهای زندگیمون سرشار از شور شادی لبخند خوشی وسلامتیه