ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

دومرحله مهم درزندگیه ثمین عسلی

1393/5/15 0:48
1,351 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنین دخترم عزیزه مامان

عزیزم ثمینم شما بالاخره در سن  2سال و4ماه و10روز بطور کامل از پوشک گرفته شدی درست روز شنبه 1393/02/26تصمیم گرفتم تا برای این مرحله آمادت کنم وصبح روز اول پوشکتو باز کردم وبردمت دستشویی اولش میترسیدی ومیگفتی نه منم اذیتت نکردم وگفتم اگه دستشویی داری بهم بگی تا بهت ادامس بدم اما بی خیال شدی بعد از خوردن صبحانه وبردمت وشیر آب باز کردم برات شعر خوندم (خودم ساختم فل بداهه)تو هم خوشت اومد وتکرار کردی وقتی دستشویی کردی ایستادی ویهو ترسیدی منم برات دست زدم وگفتم آفرین آفرین برا دخترم آدامس بیارم تو هم چهره نگرانت به لبخند تبدیل شد ودست زدی رفتم برات آدامس اوردم وگفتم اگه بیایم واینجا دستشویی کنی بهت آدامس میدم 2روز اول به همین منوال گذشت وهر بار خودم میبردمت وایستاده دستشویی میکردی وجایزه شعر وآدامس بود بهت سخت نگرفتم که حتما رو صندلیت باشی یا حتما بشینی روز سوم دیگه کم کم خودت یادآوری میکردی وبعد از ظهر همون روز رفتیم بیرون بدون پوشک کاملا مشخص بود از اینکه پوشک نداری تعجب کردی یه دور زدیم وزود اومدیم فقط برا خاطر اینکه بدونی که از این من بعد باید با پوشک خداحافظی کنی روز چهارم دیگه خودت میگفتی ومن خرسند وخوشحال از اینکه این مرحله برام یه غول شده بود وحالا چه راحت داره با موفقیت تموم میشه

اما 5شنبه ،شب عروسی دعوت بودیم واز صبح بفکر این بودم که پوشکت کنم یا نه که تصمیم گرفتم پوشک باشی ورفتیم تو تالار بعد از 1ساعت گفتی که مامان دسشویی دارم منم گفتم باشه وگفتم تو پوشکت جیش کن (مامان درحال رقص و....) گذشت و نیم ساعت بعد دوباره گفتی بردمت تا پوشکتو عوض کنم که یهویی دیدم ای دل غافل دختر نازنینم پوشکشو خیس نکرده ومنتظره تا بره دستشویی کلی عذاب وجدان داشتم اما ته دلم خوشحال بودم که دیگه از بابتت مطمئن هستم

اون شب آخرین شب بود که پوشک شدی نازنینم چقدر ذوقم کردم که این قدر فهمیده شدی وبه حرفم ایمان داری وهرچی بهت میگم گوش میدی ومیپذیری

تا به امروز هیچ مورد اشتباهی نداشتی وفقط 4روز اول خودم میبردمت وبهت یادآوری کردم که دستشویی داری یا نه وبه بعدش گذاشتم تا خودت بگی حتی خونه آقا جون وباباحاجی وبقیه هم که میریم همش تو گوشت نمیخونم وبهت یادآوری نمیکنم چون اعتقاد دارم اگه این کار وانجام میدادم دیگه به من تکیه داشتی که از من توقع داری که این مورد تحت کنترل بگیرم همش من ببرمت دستشویی ،اما خواستم تا خودت روی این موضوع مسلط باشی بهم وابسته نشی حالا درست بعد12 روز دیگه خودت میگی دستشویی دارم ومیری جلو در دستشویی ،شلوار وشورتت رو در میاری ،برق روشن میکنی ودمپایی میپوشی ومیشینی و....

منم فقط میشورمت چون خودت آب بازی میکنی وبعدشم باید دستاتو دو دفعه با صابون بشوری وتمام

راستی اینم بگم که همون 4روز اول جایزه یه آدامس کوچولو بود وبعدشم جایگزین شد به شستن دستا با مایع کفی، که خیلی دوست داری رو دستات بریزم و دیگه آدامس فراموش شد

نفسم

حالا دومیش

سوراخ کردن گوشات یه پرسه عجیبی داشت که تا به الان ناموفق بود

عزیزم وقتی نوزاد بودی همه بهم میگفتن که الان سوراخ کنی خیلی راحتتره اما چون زمستون بود واز خونه بیرون نمیبردیمت و از همه مهمتر اینکه آقات مخالف بود ونمیخواست که تو نازنینمون دردبکشی ومیگفت کوچولویه وگناه داره ومنم جرات اینکه تنهایی ببرمت نداشتم  ودوست داشتم یک نفر همراهم باشه، یه خواهر یه دوست .....اما نشد و تا الان طول کشید

هرموقع هم که میخواستم این کارو انجام بدم یه طوری کنسل شد اما غافل از اینکه همون نوزادی بهترین وقت بوده

تا اینکه دیروز( 12خرداد93) یهویی با زن دایی سمانه تصمیم گرفتیم تا ببریمت بدون اینکه به آقا بگم یعنی سمانه بیشتر بهم روحیه داد ورفتیم اما گفتم به یه شرط اول خودم گوشمو سوراخ میکنم تا ببینم درد داره یا نه اگه درد داشته باشه نمیذارم

راه افتادیم از همون در خونه استرس داشتم وهمش میگفتم بی حسی میزنن به دخترم دردش نمیاد  نکنه خیلی اذیت بشه و.... رفتیم مطلب دکتری که فامیل زن داداشم بود ودوتا نوبت گرفتیم منشی گفت نیم ساعت دیگه نوبتتون میشه همش به منشی میگفتم بی حسی میزنین نمیشه از الان بزنید تا اثر کنه نمیشه چند بار بی حسی بزنید دردش نمیگیره و...

گفتم اول گوش منو سوراخ کنید بعد دخترمو......تو این فاصله که دکتر بیاد رفتیم برات سی دی خرسهای مهربون گرفتم تا سرگرم باشی وخوشحال بودی وسمانه هم رفت برات پاستیل وشکلات وبیسکوییت آب خرید تا اون موقع بهت بدیم وحواست پرت بشه

خلاصه دوباره اومدیم مطلب دیگه تمام مریضای حاضر فهمیدن چقدر استرس دارم ویکی یکی داشتن بهم روحیه ودلداری میدادن وتجربیاتشونو در اختیارم میذاشتن ومیگفتن اصلا درد نداره و....من همش دلم میجوشید

تا اینکه نوبتم شد رفتم داخل مطب تنها ،یه آقای دکتر خیلی خوش برخورد ومهربون ،که اینقدر بهش گفتم آقای دکتر توروخدا بچمُ بی حسی بیشتر بزنید  ،درد نداره و... برگشت گفت چقدر حساسی

میخواست گوشموسوراخ کنه که دوباره گفتم آقا دکتر دردنداره منشیه برگشت گفت هم میخوای خوشگل بشی هم درد نداشته باشه گفتم نه من برا خوشگلی نیومدم من فقط اومدم تا ببینم دخترم  درد میکشه یا نه  واگه راحت نیست گوششو سوراخ نکنم یه دفعه دکتر با تعجب بهم نگاه کرد وگفت واقعا راست میگی همین جور هاج وواج مونده بود گفتم آره بخدا فقط برا خاطر دخترم اومدم الانم برم بیرون از گوشم در میارم

منشیه گفت خیلی دخترتو دوست داری خندیدم گفت آره خیلی گفت یعنی از خودت بیشتر گفتم از جونم بیشتر

دیگه سکوت بود وبعدش صدای تق تق وسوزش تمام گوشم وداغ شدن بدنم وای چقدردرد داشت خیلی زیاد

تموم که شد گفتم نه دخترم نمیذارم خیلی درد داره دکتره گفتم شما بزرگتری وسوراخ دوم جاش بدتره روی غضروفه لاله گوش نرمه وفرق میکنه اما بازم خودت میدونی اما من گفتم نه ممنونم آقای دکتر

اومدم بیرون به سمانه گفتم اصلا نه نمیبرمش هنوز داشتم روسریمو تو اتاق بغلی درست میکردم که سرم برگردوندم دیدم نیست بدو بدو رفتم پیشت اتاق که دیدم در بستن ومنشی از پشت در محکم گرفته وای دیگه اشکام ریخت نتونستم یه کلمه بگم مطب پر مریض ومنم پشت در مونده بودم صدای گریه ثمین شنیدم در هل دادم رفتم تو اما کار از کار گذشته بود گوشاشو سوراخ کردن ومنم گریه امانم نداد بغلش کردم ودیدم آرومتر شد و سمانه گفت دیدی چیزی نبود گوشای بچه فرق داره راست میگفت اما دل مادر نمیاد اشک بچشو ببینه دیگه تمام نگاها به من بود واشکای روی صورتم که گوله گوله میریخت

درست از مطلب که اومدیم بیرون دیگه گریه نکردی وشروع کردی به پاستیل خوردن وتا آخر شب راحت راحت بودی ویادت رفت وبه همه میگفتی قرتی شدم نگاه وگوشاتو نشونشون میدادی

اما من درد امانم بریده وبا خوردن ژلوفن وزدن بیحسی هیچ تاثیری تو کاهش دردش نداره تا خوده صبح درد کشیدم وخوابم نبرد وهمش میگفتم خدایا من تحمل میکنم فقط ثمین درد نداشته باشه من درد میکشم، زن دادشم میگفت :خدا دیده تو همچین کاری کردی گفته دردای ثمینم برا تو باشه ، بخدا من راضیم وقتی میدیدم اون راحته وحتی به گوشش دست میزنه می خوارونه  فهمیدم درد نداره اما من حتی جرات اینکه لمسش کنم ندارم واقعا درد داره وحشتناک

روزبعدشم که دیدم میتونم به گوشم دست بزنم گوشواره هامو درد اوردم ودیگه گذاشتم تا بسته بشه چون واقعا درد داشت اینم از کار من نمیدونم چی بگم از نظر خیلی ها اشتباه کردم و....

اما من فقط برا دل خودم وبخاطر ثمینم این کارو کردم نمیگم درست یا غلط فقط راضیم وخوشحال

اینم گوشواره ای که دکتر برات گذاشت
عشق

پسندها (3)

نظرات (15)

مامان علی
16 مرداد 93 2:03
عزیزم یوراخ کردن گوشاش مبارک باشه. .خدا رو شکر که از پوشکم خلتص شدی..انشالله عروسی ثمین جوووووونم
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسی خاله جونم انشاله
مامانی کسرا
16 مرداد 93 15:11
به به مینا خانم عزیز خوبی؟ یه تبریک ویژه خانم خانما واسه اون فرشته ای که خداتو دلت گذاشته، خیلی خیلی بهت تبریک میگم عزیزم خیلی خوشحال شدم انشالله که صحیح و سالم در کمال آرامش به دنیا بیاد و دنیای سه نفرتونُ شادتر کنه اول که بهت تبریک میگم در کمال آرامش و بی استرس و راحت پوشکُ از بچه گرفتی واااقعا خسته نباشی داری من تو این یه مورد خیلی ناموفق بودم ماشالله داری خانم خانما به واسطه آرامشی که داری و صبوری که داری لیاقت اینُ داری که دوباره مادر باشی و در جایگاه مادری فرزند تربیت کنی خوب بریم سراغ گوش سوراخ کردن ثمین جون،مبارکه انشالله که در جشن و عروسی گوشواره گوش کنه و شاد باشه، اما مینا جان اگه به جای ثمین عزیزم، پسر داشتی و واسه اون موضوع مجبور بودی ببریش دکتر چیکار میکردی گوش سوراخ کردن که درد نداره قربونت برم همیشه خوب باشی عزیزم
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام سودابه جونم ممنونم عزیزم مرسی از محبتت گلم نظر لطفته واقعا درسته اتفاقا منشی هم همین موضوع به زن داداشم گفت :اگه اینپسر داشت ومیخواست ختنه اش کنه چکار میکرد جدااااااااااااااااا ها ممنونمتوهمهمیشه شاد وسلامت باشی
مامان ضحــــا
17 مرداد 93 12:17
آفرين به ثمين جون معلومه كه حسابي خانوم شدي مباركت باشه ثمين عزيزم
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونمخاله مهربونمممممممممم
آویسا
19 مرداد 93 11:13
خدا قوت بانو جدا خسته نباشی یکی از مهمترین و سخت ترین مراحل زندگی بچه ها همین جدایی از پوشکه که خداروشکر رد شد و گوشواره های ثمین جون مبارکش باشه
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم آره واقعا همینطوره مرسی ممنونم
حمید
19 مرداد 93 12:23
آبجی میشه رمز پست بی خبر بودیم با ی خبر اومدیم را بدی تا برم ببینم ممنون میشم
مامان ثمین سادات
پاسخ
رمز مربوطه روپست قبلش گذاشتم هاااااااااا
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
21 مرداد 93 12:50
مینـآ جـون مـن ایـن پستـُ کلـی نـوشتـمــ ولـی فکـر کنـمــ ثبتــ نشــد دوبـارهـ مینـویسـمــــــــــ
♥دختری با نگاهی متفاوت♥
21 مرداد 93 12:53
مینـا جـونـمــ چطـوریـــد؟نـی نـی هـا خـوبنــد؟ قـالبــ نـو مبـارکـــــــــــ بـاریکلــا بـه ثمیـن جـون کـه دیگـه پـوشکــ نمیشــه وآآآی مینــا جـون بـارومــــ نمیشـه گـوشـاتـــُ سـوراخ کـردی فقـط بـرا ثمیــن خیلــی مهـربـونــی مینــا جـونـمــــــــــــ یـه سـوال: گـوشـوارهـ هـا رو درآوردی سـوراخ گـوشـاتــ بستـه شـدهـ؟ امیـدوارمــــ ایـن دفعـه نظـر ثبتــ بشــه خیلــی دوستــ دارمـــــ مینــا جـونـمـــــــــ
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم خوبی مهربون مرسی آره سوراخش بسته شد منم همینطور دوست جونممراقب خودت باش
مامان زبی و بابا محسن
21 مرداد 93 16:35
ای عزیزم بشی مامان مهربون منم وقتی میخواستم گوش ستایش ساداتم و سوراخ کنم اول خودم سوراخ کردم وقتی داشتم از درد به خودم میپیچیدم دیدم صدای گریش اومد ولی بعدش راحت بود ولی خودم تا 2هفته درد کشیدم
مامان ثمین سادات
پاسخ
آره واقعا برا ما بزرگترها بیشتر درد داره من که همون شب اول دراوردمشون وسوراخش بسته شد
زهرا
21 مرداد 93 18:43
سلام مینا جون مینا بودین دیگه؟؟؟واقعا ادم باید این شیوه ی تربیت رو تحسین کرد همیشه خاطراتتونو چند بار می خونم و دوست دارم تواینده به لطف خدا اگه مامان بشم این شیوه رو پیش میگرم بهت می خوره مامان سخت گیری باشی ولی معلومه الان سن سخت گیری سیمین نیست.خوش بحال ثیمین تو اینده باید به یه همچین مادر خوبی که واقعا تمام کاراش رو حسابه افتخار کنه.. مادری دلسوز، همسری فداکار،وزنی اجتماعی خداحفظتون کنه ایشالله که سیمین رودر اینده تو همین وبلاک با لباس دکتری ببینم خیلیا آرزوی یه همچین زندگی خوب شمارو دارن پس سعی کن هرروز فصای خونه رو با اسپند معطر کنی
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزه دلم خواهش میکنمنظر لطفته ومحبتته گلم انشاله مامان مهربون بتمحبتی میشی که با درایت فرزندای خوبی تربیت میکنه عزیزم گلم ممنونم از مهربونیت ومحبتت ممنونم ومتشکرم چشششششششششششششششم مرسی از دعای خوبت که در حق من وخانواده ام داری عزیزم متشکرم امیدوارم شما همهمیشه بهترینها نصیبت بشه
مامان حدیثه سادات
22 مرداد 93 12:21
سلام مینا جون خوبی؟؟؟؟ واااااااااااااااااااااای چقدر خبر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی وقته بهت سر نزده بودم. خوش به حالت که ثمین رو از پوشک گرفتی من هنوز حدیثه سادات رو از پوشک نگرفتم و این روزا فکرم حسابی درگیره. میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنا حامله ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایول یهویی بالای صفحه چشمام درافتاد دیدم نوشته نی نی دوماهه تو شکم مامانشه به سلامتی انشاالله. وای مینا چه دل مهربونی داری چه داستانی بوده این گوش سوراخ کردن... من دخترم درست تو یک ماهگیش گوشاشو سوراخ کردم.مبارکه.
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام عزیزم ممنونمخوبیم بله یه مدت نبودید امیدوارم خوب خوب شده باشی آره باردارم انشاله حدیثه جونم به راحتی از پوشک بگیرید خواهش میکنم نظر لطفته
مامی کیانا
23 مرداد 93 8:54
اي جان مباركه ايشالا به سلامتي واقعا اين دو روسه يه ارده راسخ ميخواد كه شما داشتي ايشالا همه مراحل زندگي ثمين جون به همين راحتي و خوبي بگذره
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونم شما لطف دارید عزیزم مرسی گلم
مامان هدبه
24 مرداد 93 14:25
سلام عزیزم خوبی؟ آفرین به شما و ثمین جون که اینطور این مراحلو رد کردین از رو دختر نازنینم ببوسین
مامان ثمین سادات
پاسخ
سلام گلم مرسی خوبیم ممنونم آره مراحلی که مثل غول ساخته بودم برا خودم چشششششششششششششم
مامان یاسمین زهرا
25 مرداد 93 14:00
عزیزمممممم حسابی خانوم شدیاااااااا.بوووووس
مامان ثمین سادات
پاسخ
ممنونمخاله جونم
مامان گلشن
26 مرداد 93 21:15
سلام.گوشواره هات مبارک
مامان ثمین سادات
پاسخ
مرسییییییییییییی
گلی خانوم
25 شهریور 93 16:33
فکر نمیکنید دارید این بچه رو خیلی خیلی ز یادی لوس میکنید؟ خیلی لوسش کردید
مامان ثمین سادات
پاسخ
نمیدونم اما فکر نمیکنم هااااااااا