سومین عید نوروز ثمین عزیزم
سلام گل قشنگم عمرم جونم
ثمین نازنینم امسال سال خوبی روشروع کردیم امسال مثل دوسال پیش درکنار خانواده سه نفرمون نجواهایی از آرزوها و دعاهای قشنگ وزیبا پر شده بود وآقا هم به رسم بزرگانمون قرآن و به روی صورتش باز کرده بود وزیر لب زمزمه میکرد ومنم توررو به آغوش کشیده بودم و ته دلم خالی شده بود یه حس غریبی داره این لحظه سال تحویل
عزیزکم دخترم امسال برنامه ای برا سفر نداشتیم وتو خونمون پذیرایی مهمونای هرسالمون بودیم عید دیدنی و دید بازدید دوستان وآشنایان لحظه هامون پر کرده بود و روزای قشنگمون یکی یکی میگذشت
روز دوم عید رفتیم وبا المانهای نوروزی عکس گرفتیم کلی خوشحال بودیم آخه شخصیت کارتونی زمان من وآقا بود وشما هم دوست داشتنی همش بهشون دست بزنی
روزسوم فروردین خانواده آقا جون اینا به همراه دوتا از دایی های آقا خونمون مهمون بودن وحسابی از این بابت خوشحال بودیم وشما هم کلی شیرین زبونی کردی
عزیزم اونقدر خانم وخواستنی شدی که همه ازت تعریف میکنن
و روزها وشبای بعدی که برامون مهمون اومد دوستانمون
آیناز عزیز که اولین عید نوروز تجربه میکرد
وپسر عموی آقا وخانومش که هر سال از تهران بدیدنمون میان و چندروز در کنارشون کلی باهم خوش میگذرونیم امسال هم تا 12 فروردین پیشمون بودن یه روزم که هوا عالی بود رفتیم پیک نیک
تومسیر رفت شما داشتی برام بوس میفرستادی
عینک من گرفتی ونمیدادی
ویک پیاده روی مادر ودختری
بعد از یه پیاده روی مفصل ی هندونه شیرین وآبدار آی میچسبه
ثمینم هنو داره هندونه نوش جون میکنه، عمو رضا وخاله ملیحه عزیز که نی نی نازشون تو راه
دوباره گشت وگذار مادر ودختری
یکی دوساعت بعد هم مهمونای جدیدمون بهمون پیوستن وبساط آتیش برپا شد
قربونت بشم من ....
ودر آخر هم شام گرفتیم واومدیم خونمون وبازی وصحبت تا اینکه ساعت 2مهمونامون خوابیدن وشما تا ساعت5 بیدار موندی ومنم خسته وکافه بودم
13فروردین هم نهار باقالی پلو با ماهیچه آماده کردم ووسایل برداشتیم وبا دوست عزیزمون سمیرا جون وعمو امیر وآیناز خوشگل رفتیم بیرون حقا که خوش گذشت ونهار واقعا چسبید
دختر نازنینم داره تو جمع کردن وسایل به آقا وعمو امیر کمک میکنه
ورفتیم قدم زدن تو طبیعت زیبا
عشق مامان داره برام گل میاره
قربون نگاهت بشم من
بعد از یه پیاده روی مفصل آبمیوه چسبید
بعد از کلی عکس وقدم زدن رفتیم یه جای خوش آب وهوای دیگه هم چایی ومیوه وآجیل وشیرینی خوردیم وبعدش قرار شد بریم خونه سمیرا جون تا خانواده پسر داییش اینا شام اونجا باشن وبساط بازی برپا بشه
منم با سمیرا جون رفتم تا کمک حالش باشم وزودتر کاراشو انجام بده وقتی مهمونا اومدن بازی شروع شد وخونه پر شده بود از خنده وشادی بچه هاهم اطرافمون بالا وپایین میپریدن
خلاصه روز وشب عالیی بود وموقع برگشت خونه همراه ثمین نازنینم سبزه عیدمون گره زدیم به آب رون انداختیم واین شد که تعطیلات ما هم به پایان رسید
هنوزم که هنوزه یادته ومیگی گل ادادیم آب برد