ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

فقط به امید چاپ عکس تو مجله شهرزاد

سلام نازنینم قشنگم الان که این مطلب واسه تو یکی یکدونه مینویسم شما توخواب ناز هستی و حتما داری خواب فرشته هارومیبینی عزیزم بالاخره اعلام نتایج غیر نهایی شد وتا 2 یا3روز دیگه هم نتایج قطعی اعلام میشه اما شما رتبه 28 از753 نفر هستی ودیگه امیدی به برنده شدن و اینکه عکست تو مجله شهرزاد چاپ بشه نیست البته ناراحت نیستم ها اما خیلی دوست داشتم عکست  مجله چاپ کنن خوب نشد دیگه البته قشنگم شما از نظرمن وخیلی ها برنده ای گلم ولی خیلی خوشحالم که تمام تلاشم کردم وتو این مدت براخاطر اینکه زیاد دوست وآشنا نداشتیم از طریق دنیای مجازی کلی دوست خوب ونازنین پیدا کردم  که با پیغام های پر محبتشون بهم انرژی میدادن کلی بهمو...
12 آذر 1392

ثمینم داری بزرگ میشی قشنگم

سلام نازنینم قشنگم دخترکم این روزها همینطور تند تند میگذره وشما رفتارات واخلاقت داره عوض میشه شدی طوطی هر کاروهرچی میگیم تکرار میکنی امروز داشتم تلویزیون نگاه میکردم ویهویی گفتم احمق که شما هم سریع تکرارکردی وگفتی امق وای من میگی کارای جدیدت هم اینکه میگم مودب بشین سریع دست به سینه میشینی میگم الکی گریه کن دستات میزاری روصورتت وصدای گریه درمیاری میگم بوس بفرست ودودستی بوس میفرستی چشمک زدنتم پیشرفت کرده واینکه وقتی من میشینم پای نت سریع میای میگی الا یعنی کلاه قرمزی واست سرچ کنم وبیارم تا ببینی نمیدونم الا چه ربطی داره به کلاه قرمزی واینکه میری چکمه هاتو میاری ومیپوشی وای آخه یکی نیس...
12 آذر 1392

ما برگشتیم باکلی عکس و.ماجراهای دخترگلم

قبل ازهمه سلام به دخترعزیزترازجونم وسلام به همه دوستان عزیز که تواین مدت بهمون سرزدن ودلتنگمون بودن وباپیامهای قشنگشون منتظرمون بودن عزیزان همون طورکه گفتم اینترنت خونه خرابه وماهم ناراحت وهمچنان ادامه داره اما ازامروز به بعد ازدفترم کامنت میزارم ودیگه پیشتونم خوب این روزاماجراهای زیادی داشتیم وازهمه مهمتراینکه درگیرعروسی خاله منا هستیم داره بعداز4/5 سال میره خونه خودش وماهم داریم واسه 11تیرماه آماده عروسی میشیم عزیزم خلاصه میگم  این مدت چندروز رفتیم مشهد وبهمون خوش گذشت ، دندون نهم ودهم دخترگلم به صورت خیلی غیرمنتظره دراومد آخه اصلا نه شما ونه من متوجه نشدیم ،نه تب کردی نه غرزدی ...
18 بهمن 1392

ابراز عشق ثمین به مامان

سلام نازنینم  میخوام از ماجرای عشق ودوست داشتنت نسبت به خودم واست بگم عزیزکم دیشب وقتی سفره پهن کردم وشام اوردم با آقا درحال خوردن بودیم که یهویی نمی دونم چم شد وپهلوم یه درد عجیبی گرفت طوری که صدام دراومد ونقش زمین شدم وچندثانیه نگذشت  که اشکم دراومد فکر کردم آپاندیسمه اما ...... آقا اونقدرهول شده بود که نمیدونست چکارکنه اما تواون لحظه توقشنگم حال بدی پیداکردی وزدی زیر گریه وداد میزدی مامانی ...مامان نینا..... وای خدایا  چه حالی شدم اما مگه این درد ول کن بود اومدی کنارم وصورتم گرفتی توبغلت وباانگشتای کوچولوت اشکامو پاک میکردی هرجورشد ، بلند شدم تا توقشنگم ناراحت نشی وغصه نخوری آقا آب اورد اماچون دلم در...
12 آذر 1392

فقط عکس

سلام نازنینم این پست روبه خاطر عکسای چندوقت پیش میذارم واست گلم     اینجا مربوط به وقتی بود که رفته بودیم مشهد الماس شرق  این مجسمه رو ازالماس شرق خریدیم وتوخیلی خوشت اومد       آخ عزیزم کیف وکفش مامان پوشیده وداره میره دردر          اینجاهم باآقاجون ومامان پروین رفته بودیم روستا وشماهم داری خاکبازی میکنی             برا آقادست تکون میده نازنینم ع...
12 آذر 1392
2008 0 101 ادامه مطلب

موفقیت نی نی شکمو ما

سلام نازنین مامان قشنگم یه خبرخوب عزیزجونم نتیجه اولین رتبه بندی شرکت کننده های جشنواره امروز سه شنبه 18تیر اعلام شد هورااااااااااااااااااااااااااااا دختر نازنینم طی 15روز که جشنواره شروع شده از بین 452شرکت کننده رتبه 58 بدست اورده خیلی خوبه هرچندکه خیلی خورد توذوقم اما دیگه چه میشه کرد هنوز یک ماه دیگه مونده وامیدوارم نازنین دخترم مامانی از تمام عزیزانی که به نی نی نازنینمون رای دادن تشکر میکنه یه دنیا ممنون جونم امروز دیگه خبری از بی قراری دندونات نبود وخداروشکر دیگه خوب شده بودی ومنم خیلی خوشحالم ازامروز ماه رمضان شروع شده وباید بریم مهمونی خدا کی بشه عزیزجونم روزه بگیره الهی قربونش برم من ع...
12 آذر 1392

یک روز پر بازدید

سلام عزیزم قشنگم عشق مامان دیشب تب داشتی واسه خاطر دندونات وهمین باعث شده بود تا مامانی نگرانت باشه ساعت 1شب که میخواستی بخوابی یهو حوس بیرون رفتنت گرفت وهمش میگفتی در در بالاخره باکلی کلک وماجرا خوابوندمت اما ساعت5صبح بیدارشدی ویادت افتاد که قرار بوده بری بیرون وشروع کردی به گریه کردن حالا دیگه اصلا ساکتم نمیشدی و..... خلاصه مامان تسلیمت شدو آماده شدم وبردمت بیرون کلی خوشحال بودی وکیف میکردی روبروی خونه یه عکاسی بود وعکسای نی نی رو گذاشته بود پشت ویترینش شما هم با اونا حرف میزدی آقا بعد از چنددقیقه صدامون زد وگفت بیاین خونه اوردمت خونه ودوباره شروع کردی به گریه وزاری فیلم یه حبه قند وگذاشتم وآر...
12 آذر 1392

هدیه شمابه مامانی

سلام عزیزم قشنگم امروز چهارشنبه 1392/02/11 روز مادر قشنگم امروز بعدازظهر آماده شدیم تابریم بیرون شما هم کلی ازاین بابت خوشحال بودی اول ازهمه رفتیم سوپر مارکت وتاواسه شما پاستیل خریدم دیدم رفتی سر ظرف بزرگ پوفیلا وداری   نازنینم نمی خواستی ازمغازه بیای بیرون وقتی هم  بغل گرفتمت واوردمت تو پیاده رو ذوق زده ازاینکه میتونی راه بری همش من این طرف واون طرف میکشیدی وباهم رفتیم یک تل وعینک خوشگل واست خریدم وبعد آقا اومد وباهم رفتیم بهشت فضل پیش مامانی عزیزم قربونت برم من،وقتی سر مزار مامانی رسیدیم شما به تقلید ازآقا دست کوچولوی نازتو میذاشتی روسنگ ومثلا فاتحه میخوندی قربونت بشم من گلم وبعدازاونم  شروع کر...
12 آذر 1392

ثمین وخرابکاری ها

عشق مامان جون مامان عمرمامان نفس مامان قلب مامان وووووووووووو سلام قشنگم امروزتصمیم گرفتم یکم ازخرابکاری هایی که تواین مدت انجام دادی برات بنویسم البته شما دخترخوبی بودی وهستی وزیادمامان اذیت نکردی عزیزم، فقط چندتاازکلیدهای لب تاپ ودراوردی،چندتا موس کامپیوتر خراب کردی،قوری شکستی ،استکان وکاسه شکوندیدیگه تاجایی که دلت بخوادفرشا ومبلای مامانی روکثیف کردی یک بارم که من وخاله میترا داشتیم حرف میزدیم وهواسمون یک لحظه پرت شدبعدشمارودرحال ریختن لوازم آرایش مامان ورژگونه مالیدن دیدیم کلی لباس وفرش وسروصورتت روپرکرده بودی وقتی هم مارودیدی دستاتوگذاشتی روصورتت یعنی خجالت کشیدی خلاصه اینکه تمام لحظه های زندگیت وکارات برام ...
24 بهمن 1391