ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

هفته پیش بروایت تصویر

عزیزم دخترم نازمن هفته پیش هفته بازی کردن شما با دوستای عزیزت بود اول اینکه جمعه بعدازظهر رفتیم بهشت فضل سر مزار مامانی اما اولش رفتی سوپرمارکت خرید وبعد از اونجارفتیم پیش دو قلو های خاله سمانه شما هم کلی با عروسکاشون بازی کردی وخوش گذروندی یکشنبه بعدازظهرهم رفتیم خونه مامانی خاله سمیرا ودختربرادرش کیانا جون هم اونجا بود کیانا فقط 6روز از شما بزرگتره اما ماشاله خیلی شیرین زبون بود وهمه کلمات تکرار میکرد به شما میگفت تمین اولش یکم خجالت میکشیدی اما بعدش دیگه قلدور شده بودی ودوتایی خونه رو سرتون گذاشته بودید ثمین درحال نای نای کردن ...
12 آذر 1392

ماجرای این ویروس بد

سلام دخترکم بالاخره این روزایی که کلافم کرد داره تمام میشه  عزیزم همه لحظات  با عشق تو سپری میشن الان که دارم برات می نویسم   سرما خوردی  و خوابی... موقع خواب و بیداری  دهنت و باز و بسته میکنی آخه بینیت کیپ شده ... منی که شیرینتر از خواب چیزی سراغ نداشتم   5 روزه   پا به پای نفسهات بیدارم  با هر ناله کردنت تو خواب میمیرم  و زنده می شم  اون شب که تب داشتی دستاتو گرفته بودم تو دستم مدام بوسه میزدم نمی تونستم جلو اشکامو بگیرم  .. دخترکم  مراقب خودت باش  تو برا من وآقا  عزیزترین  موجود عالمی من وآقا  عا...
12 آذر 1392

خدایا شکرت که ثمین مفهوم عشق فهمید

 سلام نازنین مامان این هفته هم باخبرای خوبی اومدم پیشت عزیزم این هفته رو با انرژی شروع کردیم ودوتا مجلس عروسی دیگه هم داشتیم وکلی با هم نای نای کردیم شب دوشنبه هم طبق معمول آماده شدیم  که یهویی دیدم ای دل غافل رفتی ولاک قرمز برداشتی ودرش باز کردی ومیخواستی انگشتای پات لاک بزنی که روی پات رنگ آمیزی کردی البته این عکسا مربوط به یه روز دیگه هست بالاخره رفتیم تالار آقا جون اینا هم دعوت بودن وشما با دیدن عمه ومامان پروین کلی خوشحال شدی اولش آروم سر جات نشسته بودی ولی طولی نکشید که شما ول کن نبودی وسریع میرفتی وسط تالار وشروع میکردی به نای نای کردن چند باری گفتم شاید خسته شدی وبغلت...
12 آذر 1392

هفته آخر تابستان 92

سلام نازگلم این هفته اخر تابستون در حقیقت هفته مجالس شادی برا ما بود چون هر شب مجلس عروسی وتولد برپا بودکه در این مورد تو دوتا پست قبل نوشتم جونم اما در مورد کارهای دیگه که با هم انجام دادیم اینکه این هفته رفتیم خرید و برا دخمتر عزیزم یه جفت کفش ادیداس خریدیم جالب اینکه تا داخل فروشگاه شدیم یه راست رفتی سر وقت همین کفشای مذکور و دیگه دست بردارشون نشدی خواستم چند مدل دیگه رو هم امتحان کنی اما  کفشا رو تو دستت گرفته بودی و می گفتی نه نه وبعد میبردی سمت پاهات و با صدای دلنشینت می گفتی با با یعنی پات کنم  نگو شما نقشه داشتی تا پات کردم راه افتادی بسمت در انگاری اومده بودی هدیه بگیری خندم گرفته بود وسریع اومدم د...
12 آذر 1392

ثمین ویک روز کاری

سلام عشق من عزیزم امروز بعداز طهر رفتیم دفتر تا یک بازرسی بعمل بیاریم وببینیم اوضاع در چه حاله داشتم بکارهام رسیدگی میکردم که شما هم مشغول بودی بادستگاه کارت خوان وبنر داخل دفتر  بقیه اینجاست   ...
12 آذر 1392

ثمین وخونه آقاجون

سلام عزیزم تواین مدت چندباری رفتیم خونه آقاجون اینا وشما هم کلی شیطنت میکردی والبته ازاینکه کنار مامان پروین وعمه وعمو مهدی وآقاجون بودی خوشحال بودی دیگه یاد گرفتی وعمممممممممممو میگی یه شبم اونقدر بازی کردی که کلی خسته شدی ووقتی رسیدیم خونه بدون اینکه حتی شیر بخوری خوابت برد عزیزم خیلی شیرین شدی وبا شیرینکاریات دل همه رو میبری بریم ادامه مطلب خوب حالا کنجکاویای ثمین خانم شروع میشود وا این گلدون چقدر بزرگه بذار ببینم مملکت چه خبره حالا هم یکم نای نای کنم خوب حالاهم وقت نمازه ...
12 آذر 1392

سه روز مخصوص ثمین جون ومامانی

سلام گلکم نازنینم یه چند روز مامانی برنامه هاش درست پیش رفت وتونستیم کلی خوش بگذرونیم آره ثمینم بعدازظهر ها باهم آماده میشدیم ومیرفتیم بیرون اول باهم بعد از کمی پیاده روی البته شما کالسکه سواری میرفتیم کافی شاپ سجاد وبعد از خوردن یه نوشیدنی گوارا راه میوفتادیم به سمت خانه کودک{خونه مادر بزرگه} واونجاهم کلی انرژی میسوزوندیم اولین روز که رفتیم شما رو گذاشتم تو استخر توپ اما زیاد راحت نبودی تااینکه مسولش گفت میتونم خودمم برم داخل کلی ذوق زده وخوشحال امدم پیشت وشما هم شاد وسرحال بابت اینکه مامانی پیشته کلی آتیش سوزوندی وتوپ بازی کردیم واااااااااااااااااااای که چقدر خوش گذشت راستش اولین تجربه بازیم تواستخر توپ بود ب...
12 آذر 1392

هنرمندیای مامان واسه تنها دختر نازش

سلام عزیز جونم ثمینم عشقم این مدت خیلی کار داشتم واسه خاطر اینکه یکی از دوستام از من خواهش کرده بود تا واسه سیسمونی یه ست بافتنی  {سارافن،کلاه،جوراب، تل، کفش} واسه نی نی نازش ببافم ومامانی دست بکار شد وهمین باعث شد تا بافتنی های امسال شما خوشگل خانمم شروع کنم وچندتا کاردیگه واست عزیزم که با عکساش واست توضیح میدم پس بریم ادامه مطلب این کلاه بافتم که رنگش با چکمه هات ست کردم                               این یه لوستر که واست درست کردم البته باید اون قسمت بالایی رو رنگش عوض کنم &nb...
12 آذر 1392

عکسهای مربوط به پست قبل

سلام نازنینم قشنگ مامان اومدم اما باتاخیر ببخشید حالا این پست کامل میکنم واسه یادگاری اینجا خانم نازنینم من صبح زود از خواب بیدارشده ورفته پشت تخت وداره قایم موشک بازی میکنه با مامانی وبوس میفرسته قربونت برم من حالا واسه دیدن بقیه عکسا میریم ادامه مطلب بعد از کلی شیطنت وبازی باهم رفتیم پروما تا کمی خرید کنیم اینجا شما دایی جان اورده بودی تا نماز بخونید همه جمع شده بودیم که ورق بازی کنیم اما مگه شما اجازه دادی وما هم به پانتومیم راضی شدیم ودرآخر مراسم نای نای نای که شما اون وسط میدرخشیدی چون خیلی با مهدی پسرگل دایی حسن بازی کردی فردا...
12 آذر 1392