ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

گردشهای ثمین جونی با عزیزانمون

یادم هست که همه چیز از کجا شروع شد و درک کردم دیگه خودم تنها نیستم یه اتفاقی افتاد یه حس ناب که با تمام وجود لمسش کردم آنجا نقطه شروع من بود لحظه آغازم اون لحظه بود که وجودم پر شد از شور عشق و حس کردم که میتونم خیلی زیاد کسی رو دوست داشته باشم سلام نازنین دخترم عزیزه جونم چقدر حال من اینروزا کنارت خوبه این روزا اونقدر خاطرات شیرینی رو باهات تجربه کردم که فقط وفقط خدا میدونه وبس ... این مدت آخر هفته ها با دوست یا فامیل بیرون رفتیم یک هفته بادوستمون مسعود وسمانه جون ودوقلوهای نازشون رفتیم نهار بیرون برا شما که خیلی خیلی خوب شد آخه همش میرفتی کوهنوردی وشن بازی و ......
9 خرداد 1393
1384 12 21 ادامه مطلب

هدیه های مشهد وسوغاتیهای استانبول

سلام نازنین دخترم تو این سفری که به مشهد رفتیم اول از همه برا شما خوشگلم اسباب بازی خریدم جایزه برا اینکه واقعا خانم وفهمیده شدی تازه آقا جون ومامان پروین هم تو سفری که به استانبول داشتن برا نوه یکی یکدونشون ومامان وآقا سوغاتی خوشگل خوشگل اوردن دستشون درد نکنه من که واقعا خوشم اومد یعنی همیشه وقتی این سریالهای ترکی میدیدم عاشق یه لباسشون بودم که حالا برام اوردن ممنونممممممممممممممممممممم ...
29 ارديبهشت 1393

قاطی پاطی این روزها

سلام عزیزه مامان خوبی خوشگلم وای که این مدت که وارد 2سالگی شدی کلی شیرین زبونی میکنی ودر واقع دیگه تمام کلمات تکرار میکنی ومعنی ومفهوم کلمه رو میدونی ودرست بکار میبری حافظه خیلی خوبی داری وهرکجا بریم وهر کسی که باهات حرف بزنه یا بازی کنه ویا چیزی بهت بده کاملا یادت میمونه وبخاطر میسپری ویه جایی بکار میبری که واقعا فکم میافته دیشب فیلم کلاه قرمزی گذاشته بود بحث اینکه اگه شکلات بخوریم باید دندونامونو مسواک بزنیم تا خراب نشه امروز بعد ازظهر داشتی شکلات میخوردی ویکی دیگه هم میخواستی گفتم نه نباید زیاد بخوردی دندونت خراب میشه یهویی گفتی : آلا قی میزی دندونس خَبال میشه شب موقع خواب برات قصه میگفتم گفتم یکی ب...
20 ارديبهشت 1393

اندر احوالات ما

سلام عزیزان سلام دوستان گلم خوبید وای بالاخره اومدم ودست به نوشتن شدم نمیدونید چقدر این مدت کم حوصله بودم برا نوشتن همش میومدم ونظرات میخوندم وبعضی اوقات حتی حال تایید کردنشونم نداشتمبه وبلاگاتون سر میزدم اما خاموش ممنونم از این همه محبت ممنونم از کامنتای زیباتون ومرسی که بیادمون بودید عزیزان اینقدر این مدت بی حال وحوصله بودم که واقعا باید به فکرم استراحت میدادم بعد از تولد دوسالگی که برا فامیل بود آماده تولد دوستانه بودم اما گردن درد امانم نداد ودنبال دکتر خوب تو مشهد بودم و..... وبعدشم که سرما خوردگی که 92/11/16 گرفتارش شدم ودو دستی بغلم کرده وهنوز که هنوزه ول کن نیست سرفه های جون در آر  وای دیگه خسته شد...
24 اسفند 1392

روزهای دی ماه ما

سلام عزیزدلم ثمین جونم بعد از خرابی سیستم وقت آن چنانی نکردم تا بیام وروزانه هامونو بنویسم عزیزجونم تازه ممکنه از این به بعدم دیر تر بیام بنا بدلایلی که بعداََمیگم خوب عزیزم بعداز سپری کردن شب خوب یلدا یه شب بردمت خونه خاله میترا تا برم بخیه دستم بکشم رفتیم وبخیه هارو کشید اما هنوز جای زخمش خوب نشده بود وپرستاره میگفت از اون بیمارستان نباید بیشتر از این توقع داشته باشی خیلی ناراحت بودم و آقا برا تغییر روحیه من رفت نمایشگاه صنایع دستی که واقعا عالی ومحشر بود یه محیط آروم وسنتی با یه آهنگ لایت وارام بخش خیلی دوست داشتم تو هم میبودی خلاصه دوتا کتاب داستان برات خریدم واومدیم دنبالت ورفتیم خونه ومن دوباره دستمو ویتامین آد ز...
30 دی 1392

چرایش

سلام عزیزان دوستای نازنینم نمیدونید چقدر دلم براتون تنگ شده بود عزیزان شرمنده طی یه اتفاق غافل گیرانه در پاسی از شب که داشتم با یکی از دوستای گل مجازی گپ میزدیم یهویی لب تاپ هنگ کرد یا بهتر بگم ترکید طوری که باعث شد ویندوز عوض بشه و...... از همه بدتر اینکه کلی از عکسای نازنین دخترم پاک شد ومن شده بودم خیلی ناراحت بودم هزار جور فکروخیال کردم که باید باید این عکسا برگرده که خدارو شکر بخشیش توی دوربین بود وپاک نکرده بودیم اما عکسای پاییزمون که با ثمین جونم گرفته بودم پاک شده وخودم دلخوش کردم به ریکاوری رم دوربین درهر حال الان اومدیم باکلی خبر یه قسمتش میذارم تا فردا کاملش کنم دوستای عزیزم مامانی یای مهربونم ممنونم که با کامنتای ...
18 دی 1392