ثمین ساداتثمین سادات، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
سید محمد امینسید محمد امین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ثمین عشق مامان وآقا

یلدا مبارک

  امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند. یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ م...
30 آذر 1393

وبلاگ قلم تو

سلام دخترک نازنینم امروز وقتی اومدم وبه وبلاگت سر زدم ونظراتت رو چک کردم دیدم یه نظربرامون اومده با این مضمون با سلام عکس کودک شما درسایت قلم تو در یک موضوع منتشر گردید در پناه حق باشید http://ghalameto.ir/news/6249/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%87-%D9%85%D9%89-%D8%B4%D9%88%D9%89   وقتی وارد سایتش شدم کلی ذوق زده شدم یکی از پستای مربوط به وبلاگم رو تو سایتشون با عنوان مادر که میشوی گذاشته بودن ممنونم مدیریت محترم قلم تو    WebSite : http://ghalameto.ir ...
28 آذر 1393

یه روز پاییزی زیبا

دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد... فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است .... دوباره غروبهای پاییز  و دوباره صدای خش خش برگهای درختان زیر پاهای    خسته.... دوباره  باران پاییزی  و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها ... یک نیمکت خالی  و برگهای زردی که بر روی آن ریخته است ، یک دل خسته با  یک عالمه درد  دل بر روی آن نشسته  و میخواند شعر  پاییز  را.... پاییز   همان فصلی است که زیباست   با برگ ریزانش ، خش خش درختانش ، نم نم بارانش !فصلی است  که آغاز  باران است ، آغاز شبهای بلند   با مهتاب    ...
12 آذر 1393

متفرقه های 33 ماهگی وتولد امیر علی وفرحناز

سلام عزیزه جون مامان این چند وقته یکم دیر به دیر آپ کردم وکلی پست عقب افتاده دارم که برا خاطر داداشی تو راهت مامان کمی تنبل شده ببخش عزیزم برا همین امروز اومدم تا یه پست پربار برات بذارم این عکس ماله تقریبا یکماه پیشه که با هم رفتیم پارک بادی وتازه قسمت قایق سواریشو برا شما کوچولوها راه اندازی کرده بودن وتو هم مشتاق بودی که بری منم که از آب وقایق سواری میترسم مایل نبودم وفکر میکردم برات هنوز زوده اما دیدم خیلی دوست داری واصلا دوست نداری بری استخر توپ وسر سره بازی بالاخره راضی شدم و رفتی وکلی کیف کردی وخوشحال بودی     درست هفته بعد از جشن 1000روزگیت تولد امیر علی وفرحناز بود وشما هم که هنوز ت...
4 آذر 1393